کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بشرة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بشرة
لغتنامه دهخدا
بشرة. [ ] (اِخ ) نام قصبه ٔ ناحیه ای از جبل لبنان مشتمل بر 9 پارچه قریه . (از قاموس الاعلام ترکی ج 2).
-
بشرة
لغتنامه دهخدا
بشرة. [ ] (اِخ ) نام محلی در ناحیه دلایه ٔ اندلس . در این ناحیه عودالنجوج یافت میشود که از حیث عطر کمتر از عود هندی نیست . (از الحلل السندسیة ج 1 ص 179).
-
بشرة
لغتنامه دهخدا
بشرة. [ ب َ ش َ رَ ] (ع اِ) یکی بشر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به بشر شود. || ظاهر پوست . ج ، بَشَر (از اقرب الموارد).- بشرة الارض ؛ روییدگی زمین ، گویند: ما احسن بشرتها. (از منتهی الارب ). ظاهر گیاه که از زمین بدر آمده باشد. (آنندراج ).
-
بشرة
لغتنامه دهخدا
بشرة. [ ب َ ش َ رَ ] (ع مص ) روی پوست برداشتن .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به بَشر شود. || بریدن موی بروت تا آنکه بشره ظاهر گردد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || خوردن ملخ همه ٔ رستنی زمین را. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || جماع کردن ...
-
بشرة
لغتنامه دهخدا
بشرة. [ ب ِ رَ ] (اِخ ) نام اسب ماویةبن قیس . (منتهی الارب ). نام اسبی . (ناظم الاطباء) .
-
بشرة
لغتنامه دهخدا
بشرة. [ ب ِ رَ ] (اِخ ) نام جاریه ٔ عون بن عبداﷲ. (منتهی الارب ). نام جاریه ای . (ناظم الاطباء) .
-
واژههای مشابه
-
بشره
واژگان مترادف و متضاد
۱. پوست، جلد ۲. غشا ۳. چهره، رخ، روی، صورت
-
بشره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: بشرَة] [قدیمی] bašare ۱. ظاهر پوست بدن؛ روی پوست بدن انسان.۲. روی؛ چهره.
-
بشره
فرهنگ فارسی معین
(بَ شَ رِ) [ ع . بشرة ] ( اِ.) 1 - بیرونی ترین بخش پوست گیاهان . 2 - بخش سطحی پوست بدن جانوران و انسان .
-
بشره
لغتنامه دهخدا
بشره . [ ب َ ش َ رَ / رِ ] (از ع ، اِ) روی پوست آدمی و جز آن . (ناظم الاطباء). ظاهر پوست آدمی . (غیاث ). ظاهر پوست مردم . (مهذب الاسماء) (دزی ج 1ص 88). بیرون پوست مردم و آنچه ظاهر شده باشد. (مؤید الفضلاء). ظاهر پوست آدمی و حیوانات . (آنندراج ). ظاهر...
-
بَشِّرْهُ
فرهنگ واژگان قرآن
بشارتش ده
-
بشره
دیکشنری فارسی به عربی
طبيعة , لون
-
بشره
لهجه و گویش تهرانی
رنگ و رخسار