کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بشاعت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بشاعت
/bašā'at/
معنی
۱. زشت و ناپسند شدن.
۲. از خوردن طعام بیمزه ناخوش شدن.
۳. بدبو شدن دهان.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بشاعت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: بشاعة] [قدیمی] bašā'at ۱. زشت و ناپسند شدن.۲. از خوردن طعام بیمزه ناخوش شدن.۳. بدبو شدن دهان.
-
بشاعت
فرهنگ فارسی معین
(بَ عَ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - از خوردن غذای بدمزه ناخوش شدن . 2 - بی مزه شدن .
-
بشاعت
لغتنامه دهخدا
بشاعت . [ ب َ ع َ ] (از عربی ، مص ) مأخوذ از تازی ، بی طعم شدن طعام . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). بی مزه شدن . (آنندراج ). و رجوع به بشاعة شود.
-
واژههای همآوا
-
بشاءة
لغتنامه دهخدا
بشاءة. [ ب َ ءَ ](اِخ ) بشائت . نام موضعی است در شعر خالد. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به معجم البلدان شود.
-
بشاعة
لغتنامه دهخدا
بشاعة. [ ب َ ع َ ] (ع مص ) ناخوش شدن مرد از خوردن طعام بدمزه : بشع الرجل بشعا و بشاعة. || بی مزه شدن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). || طعمی مرکب از تلخی وقبض : مثل اجتماع المرارة والقبض فی الحضض . (قانون ابن سینا). || بدبوی شدن دهان ا...
-
جستوجو در متن
-
تبشع
لغتنامه دهخدا
تبشع. [ت َ ب َ ش ش ُ ] (ع مص ) بَشَع. (قطر المحیط). بشاعت نمودن . (از قطر المحیط). رجوع به بَشَع و بشاعت شود.
-
دبشی
لغتنامه دهخدا
دبشی . [ دِ ] (حامص ) چگونگی دبش . صفت دبش . قبض و آن یکی از طعمهای نه گانه است . بشاعت .
-
عفوصة
لغتنامه دهخدا
عفوصة. [ ع ُ ص َ ] (ع اِمص ) تلخی و تندی مزه . (منتهی الارب ). مرارت و قبض که بلعیدن بدانها سخت شود، و هر گاه با هم باشد «بشاعت » شود. (از اقرب الموارد). رجوع به عفص و عفصی و عفوصت شود.
-
عفوصت
لغتنامه دهخدا
عفوصت . [ ع ُ ص َ ] (ع اِمص ) دهان فراز هم کشیدن . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). عفوصة. گسی . تلخی . زمختی . مزه ٔ هر چیز زمخت و قابض . (ناظم الاطباء). قبض . بشاعت . دندی . عفصی : درحلق عفوصتی بیاید چنانکه گوئی مازو خورده است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). رجوع ب...
-
طعوم
لغتنامه دهخدا
طعوم . [ طُ ] (ع اِ) ج ِ طَعْم . مزه ها. (از منتهی الارب ). صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: حکما گفته اند طعوم (مزه ها) بر دوگونه اند: بسیط و مرکب . و مزه های بسیط نُه قسم اند که از ضرب سه در سه حاصل آیند زیرا فاعل یا گرم و یا سرد و یا معتدل است ، و ق...