بشاعة. [ ب َ ع َ ] (ع مص ) ناخوش شدن مرد از خوردن طعام بدمزه : بشع الرجل بشعا و بشاعة. || بی مزه شدن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). || طعمی مرکب از تلخی وقبض : مثل اجتماع المرارة والقبض فی الحضض . (قانون ابن سینا). || بدبوی شدن دهان از ناکردن خلال و مسواک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || لبریز آب گردیدن رودبار: بشعالوادی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). || عاجز و تنگ شدن بکاری : بشع بالامر. (از منتهی الارب ) (ازآنندراج ) (از ناظم الاطباء). || گلوگیر شدن . (زوزنی ). گلوگیر شدن طعام . (تاج المصادر بیهقی ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.