کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بشار مرغزی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بشار مرغزی
لغتنامه دهخدا
بشار مرغزی . [ ب َش ْ شا رِ م َ غ َ ] (اِخ ) بشگر مرغزی . دکتر صفا در تاریخ ادبیات خود (ج 1) آرد: از احوال او اطلاعی در دست نیست نامش را هدایت درشمار شعرای قدیم آورده و گفته است که بپارسی و عربی شعر میسروده است و «در قید اسارت به بصره افتاد و اشعار ع...
-
واژههای مشابه
-
ابن بشار
لغتنامه دهخدا
ابن بشار. [ اِ ن ُ ب َش ْ شا ] (اِخ ) احمدبن محمدبن سلیمان بن بشار کاتب . یکی از افاضل کتاب در بلاغت و صناعت . او استاد ابوعبداﷲ کوفی وزیر بود و کتاب الخراج الکبیر در هزار ورقه و کتاب البیوتات و المنادمه از اوست .
-
بشار کردن
لغتنامه دهخدا
بشار کردن .[ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سیم کوفت کردن . سیم کفت کردن .طلاکوب کردن : آراسته بتان بهارند گلبنان با صدره های نیلی و حمری خمارهاصد گوشوار زرین در گوش هریکی گوهر بشار کرده بدان گوشوارها. لامعی جرجانی .هنوز پیشرو روسیان بطوع نکردرکاب او را نیک...
-
جستوجو در متن
-
بشگر
لغتنامه دهخدا
بشگر. [ ب َ گ َ ] (اِخ ) بشار. بشار مرغزی . رجوع به بشار، و بشار مرغزی شود.
-
بشگر مرغزی
لغتنامه دهخدا
بشگر مرغزی . [ ب َ گ َ رِ م َ غ َ ] (اِخ ) رجوع به بشار مرغزی و سبک شناسی ج 1 ص 193 و 377 شود.
-
فرختن
لغتنامه دهخدا
فرختن . [ ف ُ رُ ت َ ] (مص ) فروختن : شادی فرخت و خرمی آنکس که رز فرخت شادی خرید و خرمی آنکس که رز خرید. بشار مرغزی .رجوع به فروختن شود.
-
سیاه روی
لغتنامه دهخدا
سیاه روی . (ص مرکب ) کنایه از بی شرم و شرمنده و بی آبرو. (آنندراج ) : دیدم سیاه روی عروسان سبزموی کز غم دلم بدیدن ایشان بیارمید. بشار مرغزی .در خدمت تو تر نتوان آمدن از آنک گردد سیاه روی چو گردد تر آینه . خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 394).رجوع به سیا...
-
بعمدا
لغتنامه دهخدا
بعمدا. [ ب ِ ع َ ] (ق مرکب ) بعمد. عمداً. به اراده . بمیل . بطیب خاطر. از روی میل : گفتی که شاه زنگ یکی سبز چادری بر دختران خویش بعمدا بگسترید. بشار مرغزی .دزدیده بعمدا سوی من یک دو نظر کردجان و دل من برد بدان یک دو نظر بر. سوزنی .گرددزمین ز جرعه چنا...
-
لذیذ
لغتنامه دهخدا
لذیذ. [ ل َ ] (ع ص ) بامزه . (منتهی الارب ). خوش خوار. خوش خواره . خوشمزه . مزه ناک . (دهار). مزه دار. خوش خوراک . خوش . خوش طعم : آن خوشه بین فتاده بر او برگهای سبزهم دیدنش خجسته و هم خوردنش لذیذ. بشار مرغزی .لذت علمی چو از دانا به جان تو رسدزان سپس...
-
خوابنیدن
لغتنامه دهخدا
خوابنیدن . [ خوا / خا ب َ دَ ] (مص ) خوابانیدن . مخفف خوابانیدن . (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ). || بخاک افکندن . بر زمین انداختن : به لشکرگه دشمن اندر فتادچو اندرگیا آتش تیز و بادهمی کشت از ایشان و می خوابنیدبر او ناستاد هر کش بدید. دقیقی .زآن جام...
-
لگد
لغتنامه دهخدا
لگد. [ ل َ گ َ ] (اِ) لج . زخم با کف پای (برخلاف تیپاو اردنگ که با نوک پا باشد). زخم با پای از ستور یا آدمی . اسکیز. اسکیزه . آلیز. جفته . جفتک : تا صعوه به منقارنگیرد دل سیمرغ تا پشه نکوبد به لگد خرد، سر پیل . منجیک .زیر لگد به جمله همی خستشان بزورچ...
-
لگدکوب
لغتنامه دهخدا
لگدکوب . [ ل َ گ َ ] (اِ نف مرکب ) لگدکوبنده . پی سپر. || (ن مف مرکب ) پیخسته . پای خست . پایکوب . پایمال . (آنندراج ) : لگدکوب غمت زآن گشت روحم که بخت بد لگد زد بر فتوحم . نظامی .بدیشان گفت چون خر شد لگدکوب چراست این استخوانش بر سر چوب . عطار.بساط س...
-
شان
لغتنامه دهخدا
شان . (ضمیر) مرکب است از: «ش » به اضافه ٔ«ان » پسوند جمع» نظیر: مان ، تان . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ) . از الفاظ ضمیر متصل شخصی سوم شخص جمع در حالت مفعولی و اضافه است . || مخفف ایشان هم هست که ضمیر جمع غایب باشد. (برهان قاطع). مخفف ایشان که جمع غایب...