کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بزبان داشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بزبان داشتن
لغتنامه دهخدا
بزبان داشتن . [ ب ِ زَ ت َ ] (مص مرکب ) (از: ب + زبان + داشتن ) بزبان افکندن . || کنایه از فریب دادن بحرف و صوت ملایم . (بهار عجم ) : زیر لب میدهدم وعده که کامت بدهم غالب آنست که ما را بزبان میدارد. جمال الدین سلمان (از بهار عجم ).بلبل گله میکرد ز گل...
-
واژههای مشابه
-
بزبان برداشتن
لغتنامه دهخدا
بزبان برداشتن . [ ب ِ زَ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) (از: ب + زبان + برداشتن ) بحرفهای ملایم فریب دادن و سخنان نالایق گفتن کسی را. (غیاث اللغات ).
-
بزبان گرفتن
لغتنامه دهخدا
بزبان گرفتن . [ ب ِ زَ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) (از: ب + زبان + گرفتن ) برداشتن بزبان . بزبان آوردن : چنان گداخت مرا فکر آن دهان و میان که می توان بزبان چون خبر گرفت مرا. صائب (از بهار عجم ). || کنایه از سخنان ناسزا گفتن و نیز رسوا کردن . (بهار عجم ) ...
-
بزبان گفتن
لغتنامه دهخدا
بزبان گفتن . [ ب ِ زَ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) (از: ب +زبان + گفتن ) تصریح کردن . بزبان آوردن : بر فلکت میوه ٔ جان گفته اندمیشنوش کآن بزبان گفته اند.نظامی .
-
بزبان اوردن
دیکشنری فارسی به عربی
مطلق
-
بزبان عامیانه
دیکشنری فارسی به عربی
لغة عامية
-
بزبان یا لهجه مخصوص
دیکشنری فارسی به عربی
لغة عامية
-
عین کلمه یاعبارتی را از زبانی بزبان دیگر نقل کردن
دیکشنری فارسی به عربی
ترجم صوتيا
-
نقل عین تلفظ کلمه یا عبارتی از زبانی بزبان دیگر
دیکشنری فارسی به عربی
ترجمة صوتية
-
جستوجو در متن
-
بر زبان داشتن
لغتنامه دهخدا
بر زبان داشتن . [ ب َ زَ ت َ ] (مص مرکب ) بزبان داشتن . بزبان گرفتن کنایه از فریب دادن بحرف و صوت ملایم و سخنان نالایق گفتن کسی را. || کنایه از زبان زد کردن . || رسوا کردن . || در نفرین گرفتن . (آنندراج ) : دگر آزادگی با کائناتم سرگران داردجنونم از ش...
-
پیغام داشتن
لغتنامه دهخدا
پیغام داشتن . [ پ َ / پ ِ ت َ ] (مص مرکب ) داشتن مطلبی تبلیغ را بوسیله ٔ کسی بثالثی : بنده بطارم نشیند و پیغامی که دارد بزبان معتمدی بمجلس عالی فرستد. (تاریخ بیهقی ). || حامل واسطه ٔ سخنی یا مطلبی بودن از کسی برای دیگری .
-
تدلس
لغتنامه دهخدا
تدلس . [ ت َدَل ْ ل ُ ] (ع مص ) پوشیده داشتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تکتم . (اقرب الموارد) (المنجد).اختفاء. (المنجد). || اندک اندک گرفتن طعام . || لیسیدن شتران بزبان ، اندک چیز را درچراگاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء...
-
اضراط
لغتنامه دهخدا
اضراط. [ اِ ] (ع مص ) بدهان حکایت صوت ضراط کردن و بدان فسوس کردن به کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). و یعدی بالباء. (آنندراج ). اضراط کسی را و اضراط به کسی ؛ بدهان ضراط درآوردن و بدان استهزا کردن . (از اقرب الموارد). بزبان تیز دادن . (...