کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بزال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بزال
لغتنامه دهخدا
بزال . [ ب ِ ] (ع اِ) آهنی که بدان سوراخ های مبزل شراب و یا سوراخ آوند شراب را گشایند. (ناظم الاطباء). سوراخی که بدان مبزل شراب گشایند. (منتهی الارب ). مته که بدان پیت شراب سوراخ کنند. (یادداشت بخط دهخدا).
-
بزال
لغتنامه دهخدا
بزال . [ ب ُ ] (ع اِ) سوراخی که در آوند شراب کنند تا برآید. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آنجا که سوراخ کنند از چلیک و پیت شراب تا شراب از آن بیرون کند. (یادداشت بخط دهخدا).
-
واژههای همآوا
-
بذال
واژگان مترادف و متضاد
بخشنده، دستودلباز، کریم، وهاب ≠ خسیس، کنس
-
بذال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] bazzāl سخی؛ بسیاربذلکننده.
-
بذال
فرهنگ فارسی معین
(بَ ذّ) [ ع . ] (ص .) بسیار بخشنده .
-
بذال
لغتنامه دهخدا
بذال . [ ب َذْ ذا ] (ع ص ) بخشنده . (مهذب الاسماء). سخت بخشنده . مرد کثیرالجود. بزرگ عطا. بسیارعطا. بسیاربذل . بذول . (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
براندازه
لغتنامه دهخدا
براندازه . [ ب َ اَ زَ / زِ ] (ص مرکب ) بفراخور. باندازه : همان نیز ز ایرانیان هرکه بودبراندازه شان پایگه برفزود. فردوسی . || به حد اعتدال : بزال آنگهی گفت تندی مکن براندازه باید که رانی سخن . فردوسی .رجوع به اندازه شود.- براندازه داشتن ؛ حد نگه داش...
-
آنگهی
لغتنامه دهخدا
آنگهی . [ گ َ ] (ق مرکب ) آن زمان . آن وقت . در آن حال : بهرام ، آنگهی که بخشم افتی بر گاه اورمزد دُرافشانی . دقیقی .کشیدندشان خسته و بسته زاربجان خواستند آنگهی زینهار. فردوسی .سوی زال کرد آنگهی سام روی که داد و دهش گیرد آرامجوی . فردوسی .نبشت آنگهی ...
-
زال
لغتنامه دهخدا
زال . (اِخ ) پدر رستم است چون او سفیدموی بوجود آمد به این نام خوانند. (برهان قاطع) (آنندراج ) . داستان متولد شدن زال پدر رستم وپرورش یافتن او بدست سیمرغ در شاهنامه چنین آمده :از سام نریمان فرزندی آمد سپیدموی .بچهره نکو بود برسان شیدولیکن همه موی بودش...
-
عنقا
لغتنامه دهخدا
عنقا. [ ع َ ] (اِخ ) همان عنقاء است که در تداول فارسی زبانان همزه ٔ آن مانند سایر الفهای ممدود، به تلفظ درنیاید. سیمرغ . اشترکا. عنقای مغرب . عنقای مغربی . رجوع به عَنْقاء شود : بسان مخلب عنقا پدیدشد ز افق و یا چو ابروی زال از نشیمن عنقا . منوچهری .ا...
-
زاب
لغتنامه دهخدا
زاب . (اِخ ) نام یکی از پادشاهان عجم و آن پسر نودک پسر منوچهر است ، و نهرهای موسوم به زاب منسوب بدوست . (قاموس ). نام پادشاهی است از پادشاهان فرس که این همه انهار کندیده ٔ اوست . (منتهی الارب ). نام پادشاه ایران که او را زوبن تهماسب نیز گویند. بعد از...
-
پرسیدن
لغتنامه دهخدا
پرسیدن . [ پ ُ دَ ] (مص ) بپرسیدن . سؤال کردن . سؤال . مسألة. استفهام . پرسش کردن : بپرسید پرسیدنی چون پلنگ دژم روی و آنگه بدو داد چنگ . فردوسی .کنون هرچه دانم بپرسم بدادتو پاسخ گذار آنچه آیدت یاد. فردوسی .بدو گفت شاپور کای ماهروی سخن هرچه پرسم هم...
-
پناه
لغتنامه دهخدا
پناه . [ پ َ ] (اِ) حمایت . (برهان قاطع). پشتی . زنهار. زینهار. امان . حفظ. کنف . (زمخشری ). ذَرا. ضَبع. ظل ّ. دَرف . خُفرة. خفارة. جِنح . جَناح . (منتهی الارب ) : هر آنکس که در بارگاه تواندز ایران و اندر پناه تواندچو گستهم و شاپور و چون اندیان چو خر...