کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بزادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بزادن
لغتنامه دهخدا
بزادن . [ ب ِ دَ ] (مص ) (از: ب + زادن ) تولید شدن . زادن . تولید. (از یادداشتهای دهخدا). رجوع به زادن شود. || تولید کردن . زائیدن . (از یادداشتهای دهخدا) : تا مادرتان گفته که من بچه بزادم از بهر شما من بنگهداشت فتادم . منوچهری .رجوع به زادن و زائیدن...
-
جستوجو در متن
-
ارجاج
لغتنامه دهخدا
ارجاج . [ اِ ] (ع مص ) ارجاج فرس ؛ نزدیک بزادن رسیدن اسب . (منتهی الارب ). || بجنبیدن و فروهشته گردیدن سرین اسب . (منتهی الارب ).
-
صبحگه
لغتنامه دهخدا
صبحگه . [ ص ُ گ َه ْ ] (اِ مرکب ،ق مرکب ) صبحگاه . بامدادن . مخفف صبحگاه : صبحگه چون صبح شمشیر آخته بر کافران تا به شمشیر از همه گرد هوان انگیخته . خاقانی .زناشویی به هم خورشید و مه رارحم بسته بزادن صبحگه را. نظامی .گر چه ما بندگان پادشهیم پادشاهان م...
-
اثفار
لغتنامه دهخدا
اثفار. [ اِ ] (ع مص ) پاردم بر ستور کردن . (زوزنی ). پاردم ساختن برای . پاردم بستن به . پاردُم بر چاروا کردن . || اثفار عنز؛ نزدیک بزادن رسیدن او. || اثفرته بیعة سوء؛ یعنی خرید و فروخت بدرا بدنبال او بستم . (منتهی الارب )؛ مال بد را بریش صاحبش بستم ....
-
ظم ء
لغتنامه دهخدا
ظم ء. [ ظِم ْءْ ] (ع اِمص ) تشنگی . || آرزومندی . || (اِ) مدت میان دو نوبت آب خوردن شتر. || مدت میان دوبار آوردن شتران بر آبخور. ج ، اَظماء. || ظم ءالحیوة؛ از گاه بزادن تا گاه مرگ . || مابقی من عمره الاّ قدر ظم ءالحمار؛ أی لم یبق منه الاّ الیسیر، چه...
-
نازاده
لغتنامه دهخدا
نازاده . [ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) بچه ناورده . بارننهاده . نزاده . که بار خود ننهاده باشد. که بچه ٔ خود نزائیده باشد : گر نبایدت بزادن بگرایم من همچنین باشم و نازاده بپایم من . منوچهری . || نزائیده . متولدنشده : ای ازآن آوا که گر گوباره آنجا بگذردبفک...
-
پایستن
لغتنامه دهخدا
پایستن . [ ی ِ ت َ ] (مص ) پایدار ماندن . پائیدن . باقی ماندن . جاویدان بودن . دائم بودن : ورنه بایدت بزادن نگرایم من همچنین باشم و نازاده بپایم من . منوچهری .جهانا چه در خورد و بایسته ای اگر چند با کس نپایسته ای . ناصرخسرو. چون عزّ من و ذل تو نپایست...
-
توالد
لغتنامه دهخدا
توالد. [ ت َ ل ُ ] (ع مص ) بهم (با هم ) بزادن . (زوزنی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (منتهی الارب ). بهم زادن . (دهار) (از اقرب الموارد). از یکدیگر زادن . (آنندراج ). زه و زاد. زاد و زه . تناسل . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || بسیار شدن قوم . (منتهی الا...
-
تولد
لغتنامه دهخدا
تولد. [ ت َ وَل ْ ل ُ ] (ع مص ) پدید آمدن چیزی از چیزی . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (آنندراج ). پدید آمدن . (دهار). پیدا شدن چیزی از چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پدید آمدن چیزی از غیر آن . (از اقرب الموارد). پدید آمدن حیوانی بدون پدر و ما...
-
ارجاء
لغتنامه دهخدا
ارجاء. [ اِ ] (ع مص ) امیدوار کردن . (غیاث اللغات ). || واپس بُردن . (زوزنی ). کار را در تأخیر انداختن . (منتهی الارب ). واپس داشتن . پس افکندن . بازپس بردن . سپس انداختن کاریرا. (منتهی الارب ). باپس افکندن . (تاج المصادر بیهقی ). واپس افکندن امر را...
-
خواء
لغتنامه دهخدا
خواء. [ خ َ ] (ع مص ) پیاپی شدن گرسنگی بر کسی . || آتش ندادن آتش زنه . یقال : خوی الزند. || خالی شدن خانه از اهل خود. منه : «خوت الدار» یا «خویت الدار خیاً، خویاً، خواه ٔ، خوایةً». || ویران شدن و خراب شدن . || تهی شدن شکم زن بزادن بچه . یقال : «خوت ا...
-
انتاج
لغتنامه دهخدا
انتاج . [ اِ ] (ع مص ) زاییدن و بچه آوردن : اُنْتِجَت الناقه (مجهولاً)؛ زایید آن ماده شتر و بچه آورد. (از منتهی الارب ) (ازناظم الاطباء). بچه آوردن و زاییدن ناقه . (آنندراج ). || بر سر خود رفتن ناقه و معلوم نشدن که کجا زاییده . || انتج القوم ؛ زه آور...
-
بار گرفتن
لغتنامه دهخدا
بار گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) بار از گرده ٔ ستور پایین آوردن . (ناظم الاطباء: بار). رجوع به آنندراج شود. || قبول حمل باری از شهری به شهری ، یا از محلی به محلی . || دریافت کردن . (ناظم الاطباء: بار) (آنندراج ). || آبستن شدن و حامله شدن . (ناظم...
-
سنگین
لغتنامه دهخدا
سنگین . [ س َ ] (ص نسبی ) (از: سنگ + ین ، پسوند نسبت ) گیلکی «سنگین » ، کریستن سن «سنجین » ضبط کرده ! فریزندی «سئنجین » ، یرنی «سنجین » ، نطنزی «سنجین » ، سمنانی «سنجین » ، سنگسری ، لاسگردی و شهمیرزادی «سنجین » ، سرخه ای «سنجین » . گران . وزین . ثقیل...