کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بریدگان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بریدگان
لغتنامه دهخدا
بریدگان . [ ب َ دَ / دِ ] (اِ) مسرعان . قاصدان . پیکان . نامه بران : صاحب خبر و برید... نایبان داشتی در همه ممالک و بریدگان و مسرعان بسیار تا از همه جوانب آنچه رفتی و تازه گشتی معلوم او می گردانیدندی . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 93).
-
بریدگان
لغتنامه دهخدا
بریدگان . [ ب ُ دَ / دِ ] (اِ) ج ِ بریده . رجوع به بریده شود. || مختون و ختنه شده . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
شنم
لغتنامه دهخدا
شنم . [ ش ُ ن ُ ] (ع ص ،اِ) گوش بریدگان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
چوب پا
لغتنامه دهخدا
چوب پا. (ص مرکب ) که پا از چوب دارد. || (اِ مرکب ) چوب بلند باریک که ضمائم چوبی با میخ بر آن کوفته شده و این ضمائم محل اتکاء پاهاست و اطفال بر آن برشوند. و براه روند. || چوب باریک و درازی که لنگان و پا بریدگان زیر بغل گیرند وبکمک آن راه روند. و آن را...
-
قطع
لغتنامه دهخدا
قطع. [ ق ُ ] (ع اِ) دمه و تاسه از فربهی و جزآن . (منتهی الارب ). البهر و انقطاع النفس . || ج ِ اقطع، به معنی دست بریدگان . || راهزنان . || (اِمص ) خشک شدگی چاه . و به این معنی به کسر قاف نیز آمده . || (مص ) بریده شدن دست از بیماری . (منتهی الارب ) (ا...
-
مسرع
لغتنامه دهخدا
مسرع . [ م ُ رِ ] (ع ص ) کوشنده در سیر و حرکت .(از اقرب الموارد). شتاب کننده . (غیاث ) (آنندراج ). شتابان و چست و چالاک و جلد و تیز. (ناظم الاطباء). و رجوع به اسراع شود : نامه فرمودیم با رکابداری مسرع تا از آنچه ایزد عز و جل میسر کرد... واقف شده آید....