کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برکشیده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
برکشیده
/barke(a)šide/
معنی
۱. بالاکشیده؛ بالابردهشده.
۲. پرورده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
برکشیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) barke(a)šide ۱. بالاکشیده؛ بالابردهشده.۲. پرورده.
-
برکشیده
فرهنگ فارسی معین
( ~. کِ دِ) (ص مف .) 1 - بالا کشیده ، ترقی کرده . 3 - نواخته ، پرورده . 4 - ساخته و برپا شده .
-
برکشیده
لغتنامه دهخدا
برکشیده . [ ب َ ک َ / ک ِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) نعت مفعولی از برکشیدن . بلند برشده : درختی است این برکشیده بلندکه بارش همه زهر و برگش گزند. فردوسی . || برپاشده . ساخته : نگارنده ٔ برکشیده سپهرکزویست پرخاش وآرام و مهر. فردوسی .جور از این برکشیده ایوا...
-
واژههای مشابه
-
پی برکشیده
لغتنامه دهخدا
پی برکشیده . [ پ َ / پ ِ ب َ ک َ / ک ِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) آنکه پی پای او را برآورده باشند. پی کرده : سبق برد بر لشکر روم و زنگ چو بر گور پی برکشیده پلنگ .نظامی .
-
داغ برکشیده
لغتنامه دهخدا
داغ برکشیده . [ ب َ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) داغ کرده : فلک چو طفل عرب طوقدار شد ز هلال که چون غلام حبش داغ برکشیده ٔ اوست .خاقانی .
-
جستوجو در متن
-
آهازیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'āhāzide آهخته؛ آخته؛ برکشیده؛ قدکشیده.
-
آهنجیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'āhanjide بیرونکشیده؛ برکشیده؛ آخته؛ آهخته.
-
برهیخته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] barhixte ۱. برکشیده؛ برآورده.۲. ادبشده.
-
سلیل
فرهنگ فارسی معین
(سَ) [ ع . ] (ص .) برکشیده (شمشیر و مانند آن ).
-
فراهیخته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹فرهیخته، فرهخته› [قدیمی] farāhixte ۱. برکشیده.۲. تربیتشده؛ ادبآموخته.
-
پی بریده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) peyboride آنکه رگوپی پایش بریده شده؛ پیبرکشیده؛ پیکرده.
-
افراخته
فرهنگ نامها
(تلفظ: afrāxte) (صفت مفعولی از افراختن) افراشته ، بالابرده ، برپا شده ، کشیده ، برکشیده.
-
آخته
واژگان مترادف و متضاد
۱. برافراشته، برکشیده، کشیده ۲. کوک، نواخته ۳. اخته