کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بروفق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بروفق
مترادف و متضاد
برابر، برحسب، برطبق، مطابق، موافق ≠ بهرغم
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بروفق
واژگان مترادف و متضاد
برابر، برحسب، برطبق، مطابق، موافق ≠ بهرغم
-
بروفق
لغتنامه دهخدا
بروفق . [ ب َرْ وِ ] (ق مرکب )(از: بر فارسی + وَفق عربی ) مطابق . برطبق . موافق .
-
جستوجو در متن
-
برطبق
واژگان مترادف و متضاد
برحسب، بروفق، مطابق، حسب
-
برطبق
لغتنامه دهخدا
برطبق . [ ب َ طِ ] (حرف اضافه ٔ مرکب ) موافق . بروفق . (آنندراج ) . برابر.
-
بمقتضای
لغتنامه دهخدا
بمقتضای . [ ب ِ م ُت َ ی ِ ] (حرف اضافه ٔ مرکب ) (از: «ب » + مقتضی ) برحسب . برطبق . بروفق . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ).
-
بلاکلام
لغتنامه دهخدا
بلاکلام . [ ب ِ ک َ ] (ع ق مرکب ) (از: ب + لا(نفی ) + کلام ) بدون کلام . بی سخن . بی گفتگو: اگر بروفق تصور خویش در آن تصرفی نمایند بلاکلام بی وجه و ناصواب افتد. (رشیدی ).
-
حسب
لغتنامه دهخدا
حسب .[ ح َ س َ ] (حرف اضافه ) برحسب . به حسب . برطبق . مطابق . بروفق . به دستور. بنابر. موافق . حَسب : و بر حسب واقعه گویان . (گلستان ).سیر سپهر و دور قمر را چه اختیاردر گردشند برحسب اختیار دوست .حافظ.
-
وفق
لغتنامه دهخدا
وفق . [ وَ ] (ع مص ) موافق یافتن کار خود را. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). سازوار آمدن . (تاج المصادر بیهقی ). موافق و سازوار یافتن کار خود را. (ناظم الاطباء). || صواب و موافق مراد شدن . (اقرب الموارد). || (اِمص ) سازواری . (منتهی الار...
-
طاهر
لغتنامه دهخدا
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن فضل بن سعید. وی ازسفیان بن عیینه روایت کرده است . محمدبن منذربن سعید ازدی به ما خبرداد که خطا میکند و راه خلاف می پیماید و او چنین کسی است و بنابراین یاد کردن نام او در زمره ٔ ثقات بروفق حقیقت نخواهد بود. و ابونسیم گوید: از ا...
-
نسطوریة
لغتنامه دهخدا
نسطوریة. [ ن َ/ ن ُ ری ی َ ] (اِخ ) گروه پیرو نسطور. (ناظم الاطباء). گروهی از ترسا که در مذهب مخالفند باقی ترسایان راو ایشان اصحاب نسطورند که حکیمی بود در زمان مأمون و بروفق مذهب خود در انجیل تصرف کرده و قال اًن ّ اﷲ واحد ذو اقانیم ثلاثة و هو بالروم...
-
برحسب
لغتنامه دهخدا
برحسب . [ ب َ ح َ ] (حرف اضافه ٔ مرکب ) (از: بر + حسب ) موافق . بروفق .- برحسب آرزو ؛ مطابق و موافق آن : شکر خدا که از مدد بخت کارسازبرحسب آرزوست همه کار و بار دوست . حافظ.- برحسب اتفاق ؛ اتفاقاً. قضا را. (ناظم الاطباء).- برحسب دلخواه ؛ یعنی بر وفق...
-
زمعات
لغتنامه دهخدا
زمعات . [ زَ م َ ] (ع اِ) ج ِ زمعة . (ناظم الاطباء). || در ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران در ذیل «زمعات بلاد» آرد: یعنی زوائد و فضول بلاد بود به این معنی که خود تبعها (کذا) جایی نبود، بلکه مانند زمعة که زائده ٔ پشت سم گوسفنداست تابع و متعلق بلدی و جای...
-
هندسی
لغتنامه دهخدا
هندسی . [ هَِ دِ ] (ص نسبی ) منسوب به هندسه . مربوط به علم هندسه : فکند از هیأت نُه حرف افلاک رقوم هندسی بر تخته ٔ خاک . نظامی .از طبیعی و هندسی و نجوم همه در دست او چو مهره ٔ موم . نظامی . || دارای شکل هندسی . بروفق علم هندسه .بر اساس علمی : برانوش...
-
حسب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حسَب] [قدیمی] has[a]b ۱. حسب حال.۲. با «ال» (حرف تعریف عربی) بهصورت ترکیب با بعضی کلمات عربی به کار میرود: حسبالاجازه، حسبالاستحقاق، حسبالاشاره، حسبالامر، حسبالحکم، حسبالعاده، حسبالمعمول، حسبالوظیفه، حسبالوعده.۳. بهصورت پیشون...