کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برهم خوردگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
برهم درهم
لغتنامه دهخدا
برهم درهم . [ ب َ هََ دَ هََ ] (ص مرکب ) پریشان . آشفته . زیروزبر. (آنندراج ). مضطرب . مشوش . زیر و بالا. سرنگون . (ناظم الاطباء). درهم برهم .
-
برهم دوختن
لغتنامه دهخدا
برهم دوختن . [ ب َ هََ ت َ ] (مص مرکب ) بهم دوختن . بهم وصل کردن . درزهای چیزی را بستن : قَلف ؛ برهم دوختن از برگ خرما و به قیر گرفتن تخته های کشتی و درزهای آنرا. تَقلیف ؛ برهم دوختن تخته های کشتی و به قیر اندودن درزهای آنرا. (از منتهی الارب ). و رجو...
-
برهم زدن
لغتنامه دهخدا
برهم زدن . [ ب َ هََ زَ دَ ] (مص مرکب ) یکی را بر دیگری زدن . اصطدام . تصادم . (از منتهی الارب ) : نه دستی کین جرس برهم توان زدنه غمخواری که با او دم توان زد. نظامی .سنگ و آهن را مزن برهم گزاف گه ز روی نقل و گه از روی لاف . مولوی .اِلتطام ، تَلاطم ؛ ...
-
برهم شدن
لغتنامه دهخدا
برهم شدن . [ ب َ هََ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) پریشان شدن . || افزوده شدن . || تلف گشتن . (ناظم الاطباء).
-
برهم نشاندن
لغتنامه دهخدا
برهم نشاندن . [ ب َ هََ ن ِ دَ ] (مص مرکب ) برهم نشانیدن . یکی را بر زبر دیگری گذاشتن . (یادداشت دهخدا). اِلباد. (تاج المصادر بیهقی ). تَراکب . (ترجمان القرآن جرجانی ). تَلبید. رَکم . (تاج المصادر بیهقی ).
-
برهم نشستن
لغتنامه دهخدا
برهم نشستن . [ ب َ هََ ن ِ ش َ ت َ] (مص مرکب ) روی هم قرار گرفتن . بر روی هم سوار شدن . اِرتکام . (تاج المصادر بیهقی ). اِعرنکاس . (منتهی الارب ). اِلتباد. (تاج المصادر بیهقی ). تَراکم . (المصادر زوزنی ). تَعَکبس . تَکاثُف . (منتهی الارب ). تکبﱡب . ت...
-
برهم نهادن
لغتنامه دهخدا
برهم نهادن . [ ب َ هََ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) بروی یکدیگر گذاشتن . (یادداشت دهخدا). یکی را بر زبر دیگری جای دادن . (یادداشت دهخدا). اًطباق . (منتهی الارب ). تَخصیف . تَنضید. (تاج المصادر بیهقی ). خَصف . (دهار). رَکم . (ترجمان القرآن جرجانی ). ضَم ...
-
برهم زدگی
لغتنامه دهخدا
برهم زدگی . [ ب َ هََ زَ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) عمل برهم زدن : سَطَع؛ دست برهم زدگی . (منتهی الارب ). || اغتشاش . پریشانی . آشفتگی . غوغا. فساد. فتنه . آشوب . اضطراب . (ناظم الاطباء).
-
برهم نشسته
لغتنامه دهخدا
برهم نشسته . [ ب َ هََ ن ِ ش َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) متراکم . متراکمة. (یادداشت دهخدا). هضیم . (ترجمان القرآن جرجانی ). || تاریکی هنگفت و ستبر. (ناظم الاطباء).
-
برهم زدن
دیکشنری فارسی به عربی
انقلاب , حل , زعزع , فوضي , لطمة ، إرْباک
-
برهم نهادن
دیکشنری فارسی به عربی
اغلق
-
چشم برهم
لهجه و گویش تهرانی
چشم بسته
-
interaction representation, interaction picture
نمایش برهمکنشی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] نوعی توصیف مکانیک کوانتومی که در آن رفتار زمانی از دو بخش عملگرها و بُردارهای حالت تشکیل میشود
-
law of superposition
اصل برهمنهشت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] ← برهمنهشت
-
superposition principle
اصل برهمنهی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] اصلی که براساس آن اگر چند موج در محیطی منتشر شوند، جابهجایی کل محیط در هر نقطه با حاصلِجمع جابهجاییهای ایجادشده توسط هر موج در آن نقطه برابر است