برهم نشستن . [ ب َ هََ ن ِ ش َ ت َ] (مص مرکب ) روی هم قرار گرفتن . بر روی هم سوار شدن . اِرتکام . (تاج المصادر بیهقی ). اِعرنکاس . (منتهی الارب ). اِلتباد. (تاج المصادر بیهقی ). تَراکم . (المصادر زوزنی ). تَعَکبس . تَکاثُف . (منتهی الارب ). تکبﱡب . تلبﱡد. (تاج المصادر بیهقی ). کَرثاءة. (منتهی الارب ).کَرس . (تاج المصادر بیهقی ): طَرَق ؛ برهم نشستن پر. (تاج المصادر بیهقی ). عَسم ، عُسوم ؛ برهم نشستن پلک . (از منتهی الارب ). کَرفاءة؛ برهم نشستن موی . || کنایه از کثرت و انبوهی : اِکفهرار؛ برهم نشستن ابر. تَکاوس ؛ بسیار برهم نشستن گیاه و علف . تَکرفؤ؛برهم نشسته گردیدن موی و جز آن . (از منتهی الارب ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.