کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برف روب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
برف کوبی
لغتنامه دهخدا
برف کوبی . [ ب َ ] (حامص مرکب ) کوفتن برف و سفت کردن آن برای آماده کردن پیست اسکی جهت مسابقات و تمرین . (فرهنگ فارسی معین ).
-
چاه برف
لغتنامه دهخدا
چاه برف . [ ب َ ] (اِخ )دهی است جزء دهستان خرقان شرقی بخش آوج شهرستان قزوین که در 36 هزارگزی خاور آوج و 24 هزارگزی راه عمومی واقع شده . هوایش معتدل است و 243 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات ، بنشن و سیب زمینی ، شغل اهالی زراعت و بافتن قالی و ...
-
snow accumulation
انباشت برف
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] عمق برف بر روی زمین از زمان شروع بارش یا از زمان دیدبانی قبلی متـ . ژرفای برف snow depth
-
برف روفتن
دیکشنری فارسی به عربی
محراث
-
شیر برف
لهجه و گویش گنابادی
shirbarf واژه بستنی که شکل اصلی آن پئیستهنی (پئیس=شیر+تهن=یخ+ی=پسوند نسبت) است به معنای شیر یخزده یا برفشیر است همانطور که آنرا در افغانستان شیریخ و در تاجیکستان یخماس و در انگلستان icecream و در سنسکریت برفشیر पयोहिम payohima مینامند. در سنسکریت لغت...
-
برف ابکی
دیکشنری فارسی به عربی
ثلوج ذائبة
-
برف باریدن
دیکشنری فارسی به عربی
ثلج
-
برف امدن
دیکشنری فارسی به عربی
ثلج
-
برف دانه
دیکشنری فارسی به عربی
ندفت الثلج
-
برف ریزه
دیکشنری فارسی به عربی
ندفت الثلج
-
برف رود
دیکشنری فارسی به عربی
کتلة جليدية
-
برف اُووِدَن
لهجه و گویش بختیاری
barf owvedan برف آمدن، برف باریدن.
-
برف تَلَه
لهجه و گویش بختیاری
barf-tala برفِ در حالِ آب شدن. نیز tella .
-
برف پیری
لهجه و گویش تهرانی
سپیدی مو
-
برف خوره
لهجه و گویش تهرانی
بارندگی که باعث ذوب برفهای سطح زمین میشود.