کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برطرف نهادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
برطرف نهادن
لغتنامه دهخدا
برطرف نهادن . [ ب َ طَ رَ ن ِ / ن َ دَ ](مص مرکب ) دور نمودن و بر کنار نهادن . (آنندراج ).
-
واژههای مشابه
-
برطرف شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. ازبین رفتن، از میان رفتن، زایل شدن ۲. نیستشدن، نابود شدن ۳. مرتفع شدن ۴. حل شدن، فیصله یافتن ۵. تمام شدن، به پایان رسیدن
-
برطرف کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. مرتفع ساختن، رفع و رجوع کردن ۲. حل کردن، فیصله دادن، حل کردن ۳. از بین بردن، نابود کردن
-
برطرف شدن
لغتنامه دهخدا
برطرف شدن . [ ب َ طَ رَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) برطرف گردیدن . دور شدن . (غیاث اللغات ). یکسو شدن . دور شدن و بر کنار افتادن . (آنندراج ) : صحبت ما و تو ای طوفان نگردد برطرف ناخدا کو تا حریف ساحلم بیند مرا؟ سلیم (آنندراج ). || هلاک شدن . (یادداشت مؤلف )...
-
برطرف کردن
لغتنامه دهخدا
برطرف کردن . [ ب َ طَ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) از میان بردن . معدوم کردن . نابود کردن . نیست کردن . (یادداشت مؤلف ). زایل کردن . محو کردن . رفع مانعی کردن .
-
برطرف کردن
دیکشنری فارسی به عربی
بدد , بري , طليق
-
برطرف کننده بوی بد
دیکشنری فارسی به عربی
مزيل الروائح
-
برطرف کردن بحران
دیکشنری فارسی به عربی
تسوية الأزمة
-
جستوجو در متن
-
نقوع
لغتنامه دهخدا
نقوع . [ ن ُ ] (ع اِ) ج ِ نَقْع. رجوع به نَقْع شود. || (مص ) بسیار گردیدن موت . || بد گفتن و دشنام زشت دادن کسی را. || تر نهادن دارو را در آب . (از منتهی الارب ). خیساندن . خیسانیدن . خیس کردن . آغوندن . مرس . (یادداشت مؤلف ). || در پی بانگ رفتن . (...
-
گساردن
لغتنامه دهخدا
گساردن . [ گ ُ دَ ] (مص ) گذاشتن . نهادن : چه گفت نرگس گفت ای ز چشم دلبر دورغم دو چشمش بر چشمهای من بگسار. فرخی . || گذراندن . طی کردن . سپری کردن : کار آنچنان که آید بگذارم عمر آنچنان که باید بگسارم . مسعودسعد. || در میان نهادن . طرح کردن اندوه یا چ...
-
سجود
لغتنامه دهخدا
سجود. [ س ُ ] (ع مص ) سر بر زمین نهادن وفروتنی نمودن . (منتهی الارب ) (از متن اللغة) (ترجمان القرآن ). سر بر زمین نهادن و فروتنی کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (از المصادر زوزنی ) (دهار) : از سجودش بتشهد برد آنگه بسلام زو سلامی و درودی ز تو بر جمع کرام ...
-
یکسو
لغتنامه دهخدا
یکسو. [ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ، ص مرکب ) یک جهت . یک جانب . (از آنندراج ). یک کنار. در یک کنار.- از یک سو ؛ از جهتی . از جانبی :ز یکسو ملک را بر کار می داشت ز دیگر سو نظر بر یار می داشت . نظامی . || به کنار. (ناظم الاطباء). دور. بافاصله . برکنار : یکی...
-
نقص
لغتنامه دهخدا
نقص . [ ن َ ] (ع اِمص ، اِ) کمی . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). کمی در دین و عقل و جز آن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). منقصت . (ناظم الاطباء). نقصان . عیب . کاستی . کاست . کم داشت . کم بود. مقابل فضل . مقابل کمال ....