نقوع . [ ن ُ ] (ع اِ) ج ِ نَقْع. رجوع به نَقْع شود. || (مص ) بسیار گردیدن موت . || بد گفتن و دشنام زشت دادن کسی را. || تر نهادن دارو را در آب . (از منتهی الارب ). خیساندن . خیسانیدن . خیس کردن . آغوندن . مرس . (یادداشت مؤلف ). || در پی بانگ رفتن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || بلند شدن آواز و فریاد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || مهمانی مسافر کردن و گوسپند و شتر کشتن به جهت آن . (از منتهی الارب ). || بازداشتن خبر را . (از منتهی الارب ). باور داشتن خبر را. (از فرهنگ خطی ). یقال : مانقعت بخبر فلان نقوعاً؛ أی ماعجت بکلامه و لم اصدقه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || سیراب شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (از متن اللغة) (از المنجد). سیراب شدن از شراب و جز آن . (منتهی الارب ). نقیع. (متن اللغة). || شفا یافتن از شراب و جز آن . (از منتهی الارب ) (از متن اللغة). || سیراب کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (از متن اللغة). برطرف کردن تشنگی کسی را. (از متن اللغة). نقیع. (متن اللغة). تسکین دادن و برطرف کردن آب عطش را. نَقْع. (از المنجد)(از اقرب الموارد). || گرد آمدن آب در گو. (تاج المصادر بیهقی ). جمع شدن آب در مسیل و باقی ماندن آن . (از متن اللغة) (از المنجد) (از اقرب الموارد). || گرد آمدن آب در جای . (منتهی الارب ).نَقْع. (اقرب الموارد) (المنجد). || گرد آمدن سم در انیاب مار. (از المنجد) (از متن اللغة).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.