کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برسبیل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
برسبیل
لغتنامه دهخدا
برسبیل . [ ب َ س َ ] (حرف اضافه ٔ مرکب ) برطریق و برمنوال و بروجه . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
خس پوش داشتن
لغتنامه دهخدا
خس پوش داشتن . [ خ َ ت َ ] (مص مرکب ) پنهان داشتن . مخفی داشتن برسبیل احتیاط. (از شرفنامه ٔ منیری ) (از آنندراج ).
-
بائش
لغتنامه دهخدا
بائش . [ ءِ ] (ع ص ) ناگاه بر زمین زننده . || دفعکننده و بازدارنده . گویند: بوش بائش ، برسبیل تأکید؛ یعنی غوغا. غوغای مردم . (از منتهی الارب ).
-
نموداری
لغتنامه دهخدا
نموداری . [ ن ُ / ن ِ ] (حامص ) آشکاری . هویدائی . ظهور. بروز. آشکار شدن یا بودن . || اشتهار. (از ناظم الاطباء). || (ص نسبی ) نمونه ای .برسبیل شاهد و مثال : و امثله نموداری و رموز و اشارات او پسندیده داشت . (سندبادنامه ص 279).
-
نامأنوس
لغتنامه دهخدا
نامأنوس . [ م َءْ ] (ص مرکب ) ناآشنا. ناآموخته . غیرمأنوس . غیرمعتاد : بدین وضع نامعهود و طریق نامألوف آمدن برسبیل تفرد و تجرد موجب چیست ؟ (سندبادنامه ص 222).- کلمات نامأنوس ؛دور از ذهن و غیرمعتاد.
-
مبسوطات
لغتنامه دهخدا
مبسوطات . [ م َ ] (ع ص ) ج ِ مبسوطه ، گسترده ها و پهن شده ها. گشاده شده ها. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || کتبی که در آنها ضبط نسب سادات را برسبیل تسطیر درج میکردند. (المآثر و الاَّثار ص 116).
-
مصلحت نمودن
لغتنامه دهخدا
مصلحت نمودن . [ م َ ل َ ح َ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) صلاح و صواب به نظر آمدن : چه از کثرت اراجیف مختلف که در آن تاریخ برسبیل مجمجه از افواه شنوده می آمد،دل بر اقامت خراسان و لاسیما در غیبت سلطان قرار نمی گرفت و تخلف به هیچوجه مصلحت نمی نمود. (...
-
نمودگار
لغتنامه دهخدا
نمودگار. [ ن ُ / ن ِ ] (اِ مرکب ) نمونه . نشان . (فرهنگ فارسی معین ) : تن آدمی با مختصری ِ وی مثالی است از همه ٔ عالم که از هرچه در عالم آفریده است اندر آدمی نمودگار آن در است . استخوان چون کوه ... (کیمیای سعادت ). و اینجا برسبیل مثال هر یکی بگوئیم ت...
-
استرواح
لغتنامه دهخدا
استرواح . [ اِ ت ِرْ ] (ع مص ) بوی برداشتن . (منتهی الارب ). بوی بردن . خم گرفتن گوشت . (تاج المصادر بیهقی ). بوی گرفتن . بو گرفتن . (وطواط). || آسایش جستن . || آسایش یافتن . برآسودن . (منتهی الارب ). بیارامیدن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). ...
-
ایغوری
لغتنامه دهخدا
ایغوری . [ اُ ] (ص نسبی ) منسوب به ایغور. - خط و زبان ایغوری ؛ خطی است پیشوایان دین مغل را و این خط تا حدود قرن 15 م . در ترکستان متداول بوده است : برسبیل علامت به خط ایغوری التمغایی دادند. (تاریخ جهانگشای جوینی ج 1 ص 114). زبان و خط ایغوری را فضل و ...
-
چهله
لغتنامه دهخدا
چهله . [ چ ِ هَِل ْ ل َ / ل ِ] (ص نسبی ) منسوب به چهل . چله . اربعین : چهله چهل گشت و خلوت هزارببزم آمدن دور باشد ز کار. نظامی .پادشاه اسلام در آن قشلاق چند روزی میخواست که خلوتی برسبیل چهله برآورد. (تاریخ غازانی ص 152).روشن نکنی دیده با لباس چهله از...
-
علی الولاء
لغتنامه دهخدا
علی الولاء. [ ع َ لَل ْ وِ ] (ع ق مرکب ) بتوالی . پیاپی . بدنبال هم . دمادم : وما خواستیم که تاریخ شاهان عجم ... در این کتاب علی الولا جمع کنیم . (مجمل التواریخ و القصص ). پس این جایگاه من شرح قصه نمی دهم ... اما کارها و تواریخ که رفته است علی الولاء...
-
اشخاص
لغتنامه دهخدا
اشخاص . [ اِ ] (ع مص ) در تعب انداختن . (منتهی الارب ). بی آرام کردن . کسی را مضطرب کردن . (از اقرب الموارد). || نفی بلد کردن . (منتهی الارب ). جلای وطن دادن . تبعید کردن : و موسی را برسبیل اشخاص به بغداد آوردند. (جهانگشای جوینی ). || گسیل کردن . (تا...
-
باقی
لغتنامه دهخدا
باقی . (اِخ ) (سیدباقی بن عطوة الحسینی العلوی ) صاحب کشف الغمة روایت کند که : حکایت کرد بمن سیدباقی بن عطوة العلوی الحسینی ، که پدرم عطوة در یکی از اعضای خود مرضی داشت و او بر مذهب زیدیه بود و میگفت که من تصدیق اقوال شما نمی نمایم تا وقتی که بیاید صا...