اشخاص . [ اِ ] (ع مص ) در تعب انداختن . (منتهی الارب ). بی آرام کردن . کسی را مضطرب کردن . (از اقرب الموارد). || نفی بلد کردن . (منتهی الارب ). جلای وطن دادن . تبعید کردن : و موسی را برسبیل اشخاص به بغداد آوردند. (جهانگشای جوینی ). || گسیل کردن . (تاج المصادر). بردن . (منتهی الارب ). || غیبت کردن . (تاج المصادر) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || تیر از روی نشانه بگذشتن . (تاج المصادر). گذشتن تیر از بالای نشانه .(منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). یا گذراندن تیر رااز بالای هدف . (از اقرب الموارد). لازم و متعدیست . || از جائی بجائی آوردن غریم را. || رسیدن وقت سفر. (منتهی الارب ). وقت سیر و رفتن کسی شدن . (از اقرب الموارد). هنگام رفتن شدن . || از جای برکندن . (منتهی الارب ). || ترشروئی کردن در سخن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.