کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برسات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
برسات
لغتنامه دهخدا
برسات . [ ب َ رَ ] (هندی ، اِ) برشکال . فصل باران هندوستان مأخوذ از سانسکریت . (ناظم الاطباء). بساره . باران تابستانی ممتد در هندوستان و سند (یادداشت مؤلف ). بمعنی موسم بارش و برسات را فارسیان بتحریک استعمال نمایند. (آنندراج ) : در دهر کرم گر نبود ...
-
واژههای همآوا
-
برصات
لغتنامه دهخدا
برصات . [ ب َ رَ ] (اِ) برسات . برشکال . (یادداشت مؤلف ). موسم باران هند. و رجوع به برسات و برشکال شود.
-
جستوجو در متن
-
برصات
لغتنامه دهخدا
برصات . [ ب َ رَ ] (اِ) برسات . برشکال . (یادداشت مؤلف ). موسم باران هند. و رجوع به برسات و برشکال شود.
-
بشکال
لغتنامه دهخدا
بشکال . [ ب َ ] (اِ) پشکال . کلمه ٔ هندی بمعنی باران برسات . (از آنندراج ). برسات . (ناظم الاطباء) . || فصل باران هند برسات . (فرهنگ فارسی معین ). والمدینة [ مدینة هنور بالهند ] علی نصف میل من البحر و فی ایام البشکال و هو المطر، یشتد هیجان هذا البحر ...
-
کمات
لغتنامه دهخدا
کمات . [ ک َ ] (ع اِ) سماروغ و آن چیزی است سفید به شکل بیضه و بعضی به صورت چتر در ایام برسات از زمین روید و این لفظرا به تای مدور نویسند. (از غیاث ). سماروغ . دنبلان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کماة شود.
-
پشکال
لغتنامه دهخدا
پشکال . [ پ َ ] (هندی ، اِ) (مرکب از پشک ، شب نم و آل علامت نسبت ) فصل باران هندوستان را گویند. (برهان قاطع). موسم برسات . (غیاث اللغات ). بسارة. موسم بادها و بارانهای موسمی هند.
-
برشکال
لغتنامه دهخدا
برشکال . [ ب َرْ / ب َ رَ ] (هندی ، اِ)برسات و در بهار عجم نوشته که لفظ هندی است و نزد فقیر مؤلف کتاب مفرس برسکال است که بسین مهمله باشد چه در هندی برس بمعنی بارش و کال بمعنی وقت . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). و رجوع به برسات شود : فروز میکده باقر اگر...
-
کماة
لغتنامه دهخدا
کماة. [ ک َ ] (ع اِ) سماروغ و آن چیزی است به شکل بیضه و بعضی صورت چتر، در ایام برسات از زمین روید. (آنندراج ). کماه . (فرهنگ فارسی معین ). کم ء. ترفاس . بنات الرعد. طملان . شحم الارض . دنبلان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کماء و کماة و کم ...
-
پرشکال
لغتنامه دهخدا
پرشکال . [ پ ُ ش َ ] (اِ) موسم باد و بارانهای هندوستان . برسات . بساره : گهی ابر تر و گاهی ترشح گونه گه باران بیا در چشم من بنگر هوای پرشکالی را. طالب آملی .و صاحب برهان و غیاث اللغات آنرا پشکال ضبط کرده اند.
-
بسارة
لغتنامه دهخدا
بسارة. [ ب ِ رَ ] (ع اِ) برسات و آن بارانی است که در ایام گرما، پی هم بر ملک هند، و سند بارد و یک ساعت قطع نگردد. (از قاموس المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و زبیدی از صغانی نقل کند که بشارة مصحف آنست و خود مردم هند آن را برساة نامند. (از تاج ا...
-
سیخ شدن
لغتنامه دهخدا
سیخ شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) راست شدن . (آنندراج ) (غیاث اللغات ).- سیخ شدن با کسی ؛ کنایه از حریف و مقابل شدن با او. (از آنندراج ) : شمع گر بسیار سرکش افتد از کون خری کی تواند سیخ شد در پیش تیغ آفتاب . ملا فوقی یزدی (از آنندراج ).شاها برسات خانه...
-
تکرج
لغتنامه دهخدا
تکرج . [ ت َ ک َرْ رُ ] (ع مص ) کره گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ). تباه شدن نان و سبز گردیدن و کره برآوردن آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). متغیر شدن لون و بوی و مزه ٔ طعام یا چیزی دیگر و این مصدر جعلی است از کرج که معر...
-
کهکشان
لغتنامه دهخدا
کهکشان . [ ک َ ک َ / ک ِ ] (اِ مرکب ) کاه کشان نیز گویند و به تازی مجره خوانند. (فرهنگ رشیدی ). مخفف کاه کشان است ، و آن سفیدیی باشد که شبها به طریق راه در آسمان نماید، و آن از بسیاری ِ ستاره های کوچک نزدیک به هم است و عربان مجره می گویند. (برهان ) (...