کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بررسته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بررسته
/barroste/
معنی
۱. روییده؛ رسته.
۲. [مجاز] واقعی؛ طبیعی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بررسته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [مقابلِ بربسته] [قدیمی] barroste ۱. روییده؛ رسته.۲. [مجاز] واقعی؛ طبیعی.
-
بررسته
لغتنامه دهخدا
بررسته . [ ب َرْ، رَ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) (از: بر +رسته بمعنی رها شده و برآمده ). رجوع به رسته شود.
-
بررسته
لغتنامه دهخدا
بررسته . [ ب َرْ، رُ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) مطلق نباتات و گیاه بی ساق باشد.(آنندراج ) (برهان ) (انجمن آرا). گیاه تنه دار و غیرتنه دار. (شرفنامه ٔ منیری ). مقابل بربسته بمعنی جماد. ضد بربسته . (شرفنامه ٔ منیری ) : عضدالدوله تمثال آن بر در شیراز در م...
-
جستوجو در متن
-
پیچیده گوشت
لغتنامه دهخدا
پیچیده گوشت . [ دَ / دِ ] (ص مرکب ) عضلانی . نیک بررسته . قوی .
-
پیچیده کوهان
لغتنامه دهخدا
پیچیده کوهان . [ دَ / دِ ] (ص مرکب ) دارای کوهانی نیک بررسته : علوف السنام ؛ پیچیده کوهان که گویی بچادر بسته . (منتهی الارب ).
-
بررستن
لغتنامه دهخدا
بررستن . [ ب َرْ، رُ ت َ ] (مص مرکب ) روییدن . برستن . رستن : ببالای بررسته چون زادسروی بروی دل افروز چون بوستانی . فرخی .نشنیده ای که زیر چناری کدوبنی بر رست و بر دوید بر او بر بروز بیست . ناصرخسرو.شبانی بیابانی آمد ز راه نیی دید بررسته از قعر چاه ....
-
بربسته
لغتنامه دهخدا
بربسته . [ ب َ ب َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) جماد در مقابل بررسته بمعنی نبات و روئیدنی . غیرقابل نمو. (ناظم الاطباء). نقیض بررسته است و آن چیزی را گویند که روح نباتی در وی اثر نکند و نشو و نما نتواند کرد و زیاده از آنچه هست نتواند شد مانند بعضی از جما...
-
نیری
لغتنامه دهخدا
نیری . [ ن َی ْ ی ِ ] (اِخ ) میرزا طاهربن قدیم خان شیرازی . از شاعران قرن سیزدهم است . مدتی در هندوستان مداح حکمران دکن بود و در همان دیار به سال 1256 هَ .ق . درگذشت . او راست :چه جرم است آنکه دربند است و کس نادیده عصیانش همی دست سرافرازان درآویزد به...
-
نیشه
لغتنامه دهخدا
نیشه . [ ن َ / ن ِ ش َ / ش ِ ] (اِ مصغر) نیچه . نی خرد که شبانان نوازند. (از انجمن آرا). نای نواختنی . (ناظم الاطباء). توتک . یراعه . (یادداشت مؤلف ). نیز رجوع به نیچه شود : چون نیشه ٔ ضمیر من آوا دهد برون جان معزّی آنجا معزی کند به رقص . خاقانی .با...
-
سرون
لغتنامه دهخدا
سرون . [ س َ / س ُ ] (اِ) شاخ هر حیوان . (غیاث ). شاخ است اعم از شاخ گاو و گوسپند و امثال آن . (برهان ). مرادف سُرو. (رشیدی ) : سرون سر گاومیشی براست همی این بر آن برزدی چونکه خواست . فردوسی .به نوک تیر فروافکند ز کرگ سرون به ضرب تیغ فرودآورد ز پیل س...
-
موالید
لغتنامه دهخدا
موالید. [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مولد به معنی مادر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به مولد شود. || ج ِ مولود. (المنجد) (ناظم الاطباء). ج ِ مولود. زادگان . (یادداشت مؤلف ). فرزندان و این ج ِ مولود است . (غیاث ) (آنندراج ) : دانی چه گفته اند بنی عوف ...
-
مولود
لغتنامه دهخدا
مولود. [ م َ ] (ع ص ) زاده . (منتهی الارب ). زاییده شده . ج ،موالید. (ناظم الاطباء) (المنجد). زاده . متولدشده . به وجودآمده . زاییده شده . (یادداشت مؤلف ). || پدیدآمده . ایجادشده . پیداآمده . (یادداشت مؤلف ).- سه مولود ؛ موالید سه گانه . مولود جماد...
-
رستن
لغتنامه دهخدا
رستن . [ رُ ت َ ] (مص ) روییدن . (فرهنگ رشید). روییدن و بالیدن و سبز شدن . (ناظم الاطباء). روییدن و برآمدن . (آنندراج ). نمو کردن . بالیدن . بیرون آمدن . سبز شدن . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). دمیدن . سر زدن . حاصل مصدر آن رویش . (یادداشت مؤلف ). روی...
-
گیا
لغتنامه دهخدا
گیا. (اِ) مخفف گیاه است که علف باشد. (برهان قاطع) (فرهنگ نظام ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ) (فرهنگ شعوری ج 2 ص 308). علف ستوران . (صحاح الفرس ). علف هرزه و خودرو.سبزه . نبات . رستنی . بررسته . گیاغ . عشب : نهان شاه در خانه ٔ آسیانشست از ...