کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برخورد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
برخورد
/barxord/
معنی
۱. تصادف.
۲. ملاقات؛ به هم رسیدن دو چیز یا دو تن هنگام رد شدن و گذشتن از جایی.
〈 برخورد کردن: (مصدر لازم)
۱. همدیگر را دیدن؛ ملاقات کردن.
۲. تصادف کردن.
۳. [عامیانه، مجاز] باشدت وخشونت رفتار کردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. تماس، دیدار، ملاقات
۲. رفتار، سلوک، معامله
۳. اصابت، التقا، تلاقی
۴. زدوخورد
۵. مشاجره (لفظی)، درگیری
۶. اصطکاک
۷. تصادم، تصادف
۸. شیوه رفتار
فعل
بن گذشته: برخورد کرد
بن حال: برخورد کن
دیکشنری
bump, clash, conflict, crisscross, encounter, friction, impact, incident, jostle, smash, stroke, tangle
-
جستوجوی دقیق
-
برخورد
واژگان مترادف و متضاد
۱. تماس، دیدار، ملاقات ۲. رفتار، سلوک، معامله ۳. اصابت، التقا، تلاقی ۴. زدوخورد ۵. مشاجره (لفظی)، درگیری ۶. اصطکاک ۷. تصادم، تصادف ۸. شیوه رفتار
-
برخورد
فرهنگ فارسی عمید
(بن ماضیِ برخوردن، اسم مصدر) barxord ۱. تصادف.۲. ملاقات؛ به هم رسیدن دو چیز یا دو تن هنگام رد شدن و گذشتن از جایی.〈 برخورد کردن: (مصدر لازم)۱. همدیگر را دیدن؛ ملاقات کردن.۲. تصادف کردن.۳. [عامیانه، مجاز] باشدت وخشونت رفتار کردن.
-
collision
برخورد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] برهمکنش حاصل از نزدیکی دو یا چند ذره در بازۀ زمانی کوتاه، که در آن تکانۀ کل ذرات پایسته میماند
-
برخورد
فرهنگ فارسی معین
(بَ خُ) (مص مر. اِمص .) 1 - به هم رسانیدن دو چیز، تصادم . 2 - به هم رسیدن دو کس ، تصادف ، ملاقات .
-
برخورد
لغتنامه دهخدا
برخورد. [ ب َ خوَر / خُرْ ] (مص مرخم ) برخوردن . ملاقات . تصادم . ملاقی شدن . (از غیاث ).- بد برخورد ؛ ترشرو و متکبر و خشن بهنگام دیدار.- برخورد خوبی نکردن ؛ نیک تلقی نکردن و به ترشروئی و سردی دیدار کردن .- خوش برخورد؛ گشاده رو و مؤدب بهنگام ملاقات...
-
برخورد
دیکشنری فارسی به عربی
اثر عليه , استقبال , اشتباک , اصطدام , حادثة , حطم , حي , ضربة , عنوان , لقاء , نزاع ، اِحْتکاکٌ
-
واژههای مشابه
-
collision theory
نظریۀ برخورد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] نظریهای که براساس آن میتوان سرعت واکنش پایه را ناشی از برخورد ذراتی با حداقل انرژی لازم در نظر گرفت
-
collision frequency
فراوانی برخورد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، فیزیک] تعداد متوسط برخوردهای هر ذره در واحد زمان در هنگام عبور از گاز یا محیطی دیگر
-
برخورد کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. برخوردن، به هم رسیدن، ملاقات کردن ۲. تصادف کردن، تصادم کردن ۳. تلاقی کردن، مصادفشدن
-
angle of impact, impact angle
زاویۀ برخورد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای، فیزیک] [حملونقل درونشهری-جادهای] زاویۀ بین محور تقارن مانع طولی و مسیر حرکت خودرو در محل تصادف [فیزیک] زاویۀ تند پرتابه با افق، در هنگام برخورد آن با زمین
-
bird strike, bird impact
برخورد پرنده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] برخورد پرنده با هواگَردِ درحالپرواز
-
sexual encounter
برخورد جنسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سلامت] کنش جنسی میان دو نفر شامل تماس جنسی اندامهای تناسلی یا مخاطی
-
inelastic collision
برخورد ناکشسان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] برخوردی که در آن مجموع انرژیهای جنبشی ذرات برخوردکننده ثابت نمیماند
-
ionizing collision
برخورد یوننده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] برهمکنش بین اتمها یا ذرات بنیادی که در آن زوجِ یون تولید میشود