برخورد. [ ب َ خوَر / خُرْ ] (مص مرخم ) برخوردن . ملاقات . تصادم . ملاقی شدن . (از غیاث ).
- بد برخورد ؛ ترشرو و متکبر و خشن بهنگام دیدار.
- برخورد خوبی نکردن ؛ نیک تلقی نکردن و به ترشروئی و سردی دیدار کردن .
- خوش برخورد؛ گشاده رو و مؤدب بهنگام ملاقات . || رفتار. معامله . مصاحبت . (یادداشت مؤلف ). || تقاطع. || تصادف . صدفه . (یادداشت مؤلف ). بهم رسیدگی با شدت .
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.