کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برحی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
برحی
لغتنامه دهخدا
برحی . [ ب َ حا ] (ع اِ) کلمه ای است که در وقت خطا کردن تیر از نشانه گویند و «مرحی » در وقت نشستن بر نشانه . (منتهی الارب ).
-
برحی
لغتنامه دهخدا
برحی . [ ب َ رَ ] (ص نسبی ) منسوب است به برح که بطنی است از کنده . (الانساب سمعانی ).
-
برحی
لغتنامه دهخدا
برحی . [ ب َ] (ص نسبی ) منسوب است به برح یمن . (ناظم الاطباء).
-
برحی
لغتنامه دهخدا
برحی . [ ب ُ ] (اِخ ) قاسم بن عبداﷲ و سوادبن زیاد محدثان اند. (کشف الظنون ).
-
واژههای همآوا
-
برهی
واژهنامه آزاد
رها شدن ، آزادی
-
برهی
واژهنامه آزاد
نمی دانم!
-
جستوجو در متن
-
مرحی
لغتنامه دهخدا
مرحی . [ م َ حا ] (ع اِ) میدان جنگ . (ناظم الاطباء). معظم الحرب . (اقرب الموارد). موضعی که در آن آسیاب جنگ به گردش درآید. (از متن اللغة). || (ص ) تیرانداز. مَرحیّا. (ناظم الاطباء). مرد تیرانداز. (منتهی الارب ). || (صوت ) کلمه ٔ ترحیب . (متن اللغة). ک...