کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برترین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
برترین
لغتنامه دهخدا
برترین . [ ب َ ت َ ] (ص عالی ) بلندتر از همه خواه در مقام و خواه در جای و مکان . اعلی . بالاترین . بلندترین و عالی ترین . (ناظم الاطباء) : برترین یاران و نزدیکان همه نزد او دارم همیشه اندمه . رودکی .بدان برترین نام یزدانش رابخواند و بپالود مژگانش را....
-
واژههای مشابه
-
most valuable player, MVP
برترین بازیکن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] عنوانی که سالانه به بازیکنی اعطا میشود که برای تیمش بیشترین ارزش را دارد
-
superlative adjective
صفت برترین
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] در طبقهبندی سهدرجهای صفات، صفتی که با آن موصوفی را با موصوفهای دیگر میسنجند و بر همه برتری میدهند متـ . صفت عالی
-
جستوجو در متن
-
bertrand
دیکشنری انگلیسی به فارسی
برترین
-
brashiest
دیکشنری انگلیسی به فارسی
برترین
-
oneriest
دیکشنری انگلیسی به فارسی
برترین ها
-
brember
دیکشنری انگلیسی به فارسی
برترین
-
brimfull
دیکشنری انگلیسی به فارسی
برترین
-
پارامونت
واژهنامه آزاد
برترین
-
صفت عالی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] ← صفت برترین
-
cutest
دیکشنری انگلیسی به فارسی
برترین، زیبا، جذاب، دلفریب
-
تاپ آب
واژهنامه آزاد
آب عالی . برترین یا بهترین آب.
-
اعلاعلیین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] 'a'lā'elliy[y]in بهشت برین؛ برترین مقام بهشت.