برترین . [ ب َ ت َ ] (ص عالی ) بلندتر از همه خواه در مقام و خواه در جای و مکان . اعلی . بالاترین . بلندترین و عالی ترین . (ناظم الاطباء) :
برترین یاران و نزدیکان همه
نزد او دارم همیشه اندمه .
بدان برترین نام یزدانش را
بخواند و بپالود مژگانش را.
بدان برترین نام یزدان پاک
برخشنده خورشید و تاریک خاک .
که مرداس نام گرانمایه بود
بداد و دهش برترین پایه بود.
هزاران قبه ٔ عالی کشیده سربابر اندر
که کردی کمترین قبه سپهر برترین دروا.
همتی دارد چنان عالی که چرخ برترین
بافرودین پایگاه همتش دون است و پست .
سروری رااصل و گوهر برترین سرمایه است
مردم بی اصل و بی گوهر نیابد سروری .
چون برترین مقام ملایک برآسمان
چندین بدست دیو زبونی چرا کنیم .
- برترین سپهر ؛ آسمان نهم . (ناظم الاطباء).