کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برآماهیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
برآماهیدن
لغتنامه دهخدا
برآماهیدن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) تورم . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). برآماسیدن . (المصادر زوزنی ) (آنندراج ). منفوخ گشتن مانند خمیر و عجین . (آنندراج ). رجوع به آماهیدن شود.
-
جستوجو در متن
-
اجفیظاظ
لغتنامه دهخدا
اجفیظاظ. [ اِ ] (ع مص ) اجفیظاظ جیفه ؛ برآماسیدن مردار. (منتهی الارب ). برآماهیدن .
-
تورم
لغتنامه دهخدا
تورم . [ ت َ وَرْ رُ ] (ع مص ) برآماهیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). آماسیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آماسیدن پوست . (از اقرب الموارد). تهبج . انتفاخ . ورم کردن . باد کردن . برآماسیدن . برآماهیدن . (یادداشت بخطمرحوم دهخدا). آماس شدن و بی...
-
تهبیج
لغتنامه دهخدا
تهبیج . [ ت َ ] (ع مص ) آماسیدن پستان ناقه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). برآماهیدن . (تاج المصادر بیهقی ). توریم . (اقرب الموارد).
-
آماهیدن
لغتنامه دهخدا
آماهیدن . [دَ ] (مص ) آماسیدن . تورم . تهبج . ورم کردن . باد کردن . تَحدر. انتفاخ . (زوزنی ). اجدار. اسمغداد. تسخید. احدار: در قسمی از داءالفیل پای برآماهد و سخت شود.- آماهیدن پی دست چاروا ؛ انتشار.- آماهیدن جراحت ؛ بغی .- آماهیدن مرده ؛ اجفیظاظ.و ...
-
تهبج
لغتنامه دهخدا
تهبج . [ ت َ هََ ب ْ ب ُ ] (ع مص ) برآماهیدن . (تاج المصادر بیهقی ). آماسیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تورم . (اقرب الموارد). مشابه به آماس شدن چه بهج بفتحتین آماسیدن است و با تفعل برای تشبیه آید. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). آماس . (ناظم الاطبا...
-
توریم
لغتنامه دهخدا
توریم . [ ت َ ] (ع مص ) برآماهیدن . (تاج المصادربیهقی ) (زوزنی ). آماسیده گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آماسیده گردیدن جلد. (از اقرب الموارد). || خشمگین کردن . (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || مالید...
-
حدر
لغتنامه دهخدا
حدر. [ ح َ ] (ع مص ) فربه و سطبرشدن . فربه و درشت و گرداندام گردیدن . (منتهی الارب ).فربه شدن و ضخیم شدن . (تاج المصادر بیهقی ). حدارت . || پرگوشت شدن چشمخانه . (منتهی الارب ). || گرداندامی با سطبری . (منتهی الارب ). || از بالا به زیر افکندن . (تاج ا...