کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بدوه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بدوه
لغتنامه دهخدا
بدوه . [ ب ُ ] (اِخ ) بودا. (از مزدیسنا ص 171). و رجوع به بودا شود.
-
واژههای مشابه
-
بدوة
لغتنامه دهخدا
بدوة. [ ب َ وَ ] (ع اِ) کناره ٔ رود. (ناظم الاطباء). جانب وادی . (از اقرب الموارد). بدوتا الوادی ؛ دو کناره ٔ رود. (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
بدوح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی، عامیانه] bodduh در باور قدما، فرشتۀ موکل بر نامهها و مراسلات. Δ سابقاً بالای نامهها مینوشتند «یا بدوح».
-
بدوح
لغتنامه دهخدا
بدوح . [ ب ُ ] (ع مص ) بریدن و دریدن . (از منتهی الارب ): بدح الحبل ؛ برید آن ریسمان را. (ناظم الاطباء). || شکافتن : بدح العود بدحاً و بدوحاً؛ شکافت آن چوب را. (از ناظم الاطباء). || زدن : بدحه بالعصا؛ زد او را بعصا. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء...
-
بدوح
لغتنامه دهخدا
بدوح . [ ب ُدْ دو ] (اِخ ) نام ملک حافظ نامه ها. (یادداشت مؤلف ) . نام جن و بقولی فرشته ای که اعمال خارق العاده بدو نسبت دهند و در علوم مکنونه نام او را با حرف یا با اعداد نگارندو خواصی برای آن قایل اند از جمله برآنند که چون نام او را بر پشت نامه و ...
-
جستوجو در متن
-
زردآلو
لغتنامه دهخدا
زردآلو. [ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان میش خاص است که در بخش بدوه ٔ شهرستان ایلام واقع است و 320 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
بدء
لغتنامه دهخدا
بدء. [ ب َدْءْ ] (ع اِ) آغاز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) . ابتدا. (از اقرب الموارد). آغاز هر چیز. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). لک بدؤه یعنی تراست آغاز آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سر. (یادداشت مؤلف ). || نخست .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)...