کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بدمست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بدمست
/badmast/
معنی
کسی که به محض خوردن نوشابۀ الکلی شرارت و عربدهکشی کند.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
عربدهجو، عربدهکش، هرزه گو
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بدمست
واژگان مترادف و متضاد
عربدهجو، عربدهکش، هرزه گو
-
بدمست
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) badmast کسی که به محض خوردن نوشابۀ الکلی شرارت و عربدهکشی کند.
-
بدمست
فرهنگ فارسی معین
( ~. مَ) (ص مر.) کسی که در مستی عربده کشد و شرارت کند، آن که پس از مست شدن هرزه گویی کند.
-
بدمست
لغتنامه دهخدا
بدمست . [ ب َ م َ ] (ص مرکب )معربد و کسی که در هنگام مستی هرزه گویی کند و سرکشی نماید و شهوت پرستی کند. (ناظم الاطباء) : لب می رنگش بی چاشنیی مست کن است چشم بدمستش بی عربده مردم فکن است . سیدحسن غزنوی .کسی را که بدمست باشد قفاش چنان کن بسیلی که نیلی ...
-
جستوجو در متن
-
کینال
لغتنامه دهخدا
کینال . (ص ) مردم شراب خور و بدمست را گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء).
-
عربدهجو
واژگان مترادف و متضاد
۱. ستیزهجو، مبارزطلب ۲. بدخلق، بدخو ۳. بدمست ۴. نعرهزن
-
لنب
لغتنامه دهخدا
لنب . [لُمْب ْ ] (ص ) بزرگ و سنگین . (آنندراج ) : بتر از بتر چیست بدمست ِ لُنب کنارت پرافعی است بر خود مجنب .نزاری قهستانی .
-
سیاه مست
لغتنامه دهخدا
سیاه مست . [ م َ ] (ص مرکب ) بدمست . (آنندراج ). مردم مست افتاده بیهوش . (ناظم الاطباء). مست طافح . مست مست . مست خراب .
-
سیه مست
لغتنامه دهخدا
سیه مست . [ی َه ْ م َ ] (ص مرکب ) بدمست . بسیار مست . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). سیاه مست . طافح . رجوع به سیاه مست شود.
-
قیامت نگاه
لغتنامه دهخدا
قیامت نگاه . [ م َ ن ِ ] (ص مرکب ) قیامت نگه . کسی که با نظرش آشوب بر پاکند. (فرهنگ فارسی معین ). آنکه در نگاه خود دلها را شیفته کند و قیامت به پا نماید : چشم بدمست کسی بر سر جنگ است اینجااز قیامت نگهی جور فرنگ است اینجا.ارادتخان واضح (از آنندراج ).
-
تنک جام
لغتنامه دهخدا
تنک جام . [ ت َ ن ُ / ت ُ ن ُ ] (ص مرکب ) تنک شراب . آنکه به اندک شراب خوردن بدمست شود ومل تنک و می تنک و تنک می مرادف این است . (آنندراج ).- تنک جامی : باخبر باش که چون آینه در عالم آب زود بی پرده نگردی ز تنک جامی ها. تأثیر (از آنندراج ).رجوع به تن...
-
کیفال
لغتنامه دهخدا
کیفال .(ص ) مردم رندپیشه و جماش و کوچه گرد و صاحب عربده و بدمست و لوند را گویند، و به این معنی به جای حرف ثانی ، نون هم آمده است . (برهان ). شخصی را گویند که رند و کوچه گرد باشد. (جهانگیری ). مردم رند و آزاد کوچه گرد و مصاحب اوباش و خراباتی و معربد و...
-
جام خالی دادن
لغتنامه دهخدا
جام خالی دادن . [ م ِ دَ ] (مص مرکب ) قدح تهی به دست دیگران دادن . || کنایه از فریب دادن . چه ساقی ، سیه مست (بدمست ) را از روی امتحان جام خالی میدهد. (آنندراج ). از مصطلحات امتحان کردن ساقی هوش مست را. (غیاث اللغات ) : ساقی دوران به ما امروز در بزم ...
-
طافح
لغتنامه دهخدا
طافح . [ ف ِ ] (ع ص ) مست پر از شراب که از خود خبر ندارد. (منتهی الارب ). بدمست که پر شده باشد از شراب . (غیاث اللغات ). مست طافح که بیش نتواند آشامید. پر از شراب . (مهذب الاسماء). سیاه مست . مست ِ مست . مستی مست . لول . مست ِ خراب : هر که از خُم ِّ ...