کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بدبخت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بدبخت
/badbaxt/
معنی
بداختر؛ شوربخت؛ تیرهبخت؛ نگونبخت؛ بیطالع.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بختبرگشته، بداختر، بداقبال، بدطالع، بدعاقبت، بیطالع، پیشانیسیاه، ستارهسوخته، سیاهبخت، سیاهروز، سیهروز، شوربخت، فلکزده، مدبر، نگونبخت، وارونبخت مفلوک، شوریدهبخت، ≠ اقبالمند، خوشاقبال، طالعدار، خوششانس خوشبخت، نیکبخت
۲. م
دیکشنری
downfallen, hapless, ill-fated, ill-omened, ill-starred, luckless, miserable, squalid, unfortunate, unhappy, unlucky, wretch, wretched
-
جستوجوی دقیق
-
بدبخت
واژگان مترادف و متضاد
۱. بختبرگشته، بداختر، بداقبال، بدطالع، بدعاقبت، بیطالع، پیشانیسیاه، ستارهسوخته، سیاهبخت، سیاهروز، سیهروز، شوربخت، فلکزده، مدبر، نگونبخت، وارونبخت مفلوک، شوریدهبخت، ≠ اقبالمند، خوشاقبال، طالعدار، خوششانس خوشبخت، نیکبخت ۲. م
-
بدبخت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: vatbaxt] badbaxt بداختر؛ شوربخت؛ تیرهبخت؛ نگونبخت؛ بیطالع.
-
بدبخت
لغتنامه دهخدا
بدبخت . [ ب َ ب َ ] (ص مرکب ) بی طالع. بی نصیب . بداختر. غیرمقبل . (از ناظم الاطباء). شقی . (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی ، ترتیب عادل بن علی ). سیه روز. سیه روزگار. سیاه روز. نحس . منحوس . شقی . شقیه . مقابل خوشبخت . نیک بخت ، سعید. (یادداشت مؤلف )....
-
بدبخت
دیکشنری فارسی به عربی
اشف , بائس , تعش , حزين , سيء الحظ
-
واژههای مشابه
-
بدبخت کردن
لغتنامه دهخدا
بدبخت کردن . [ ب َ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به روز سیاه نشاندن . سیه روزگار کردن . بداختر و بی طالع گردانیدن . اِشقاء؛ بدبخت کردن . (تاج المصادر بیهقی ) : نگه دار از آموزگار بدش که بدبخت و گمره کند چون خودش .سعدی (بوستان ).
-
بیچاره و بدبخت
فرهنگ گنجواژه
بخت برگشته.
-
بدبخت و بیچاره
فرهنگ گنجواژه
فقیر.
-
ذلیل و بدبخت
فرهنگ گنجواژه
بیچاره.
-
جستوجو در متن
-
کوربخت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] kurbaxt بدبخت.
-
idolous
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بدبخت
-
belittler
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بدبخت
-
pelham
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بدبخت
-
henpecked
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بدبخت