کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بخش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بخش
/baxš/
معنی
۱. بهره؛ حصه؛ نصیب؛ قسمت.
۲. واحدی از یک سازمان که کار ویژهای را بر عهده دارد: بخش امور مالی.
۳. قسمتی از یک کتاب، مقاله، جزوه، و مانندِ آن که دارای استقلال نسبی است.
۴. (اسم مصدر) (ریاضی) تقسیم.
۵. قسمتی از یک شهرستان که از چند دهستان تشکیل شود.
۶. قسمتی از یک شهر که دارای نوعی همگونی واحد است: بخش مرفهنشین.
۷. (زبانشناسی) یک واحد صوتی مرکب از یک حرف صدادار و یک یا چند حرف صامت؛ هجا؛ سیلاب.
۸. (بن مضارعِ بخشیدن) = بخشیدن
۹. بخشنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): جانبخش، آزادیبخش.
۱۰. [قدیمی] سرنوشت.
〈 بخش کردن: (مصدر متعدی) قسمت کردن؛ بهرهبهره کردن؛ تقسیم.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بهر، بهره، پاره، جزء، حصه، قسمت
۲. قطعه، ناحیه
۳. باب، فصل، مبحث، مقوله
۴. دپارتمان، شعبه
۵. منطقه، ناحیه
۶. تسهیم، تقسیم، سهم، قسمت
۷. بند
۸. حوت، ماهی
فعل
بن گذشته: بخشید
بن حال: بخش
دیکشنری
allowance, bailiwick, catch, compartment, component, department, distribution, district, division, fraction, fragment, heading, item, leg, length, link, member, moiety, parish, part, percentage, proportion, region, section, segment, shire, tranche, unit, zone
-
جستوجوی دقیق
-
بخش
واژگان مترادف و متضاد
۱. بهر، بهره، پاره، جزء، حصه، قسمت ۲. قطعه، ناحیه ۳. باب، فصل، مبحث، مقوله ۴. دپارتمان، شعبه ۵. منطقه، ناحیه ۶. تسهیم، تقسیم، سهم، قسمت ۷. بند ۸. حوت، ماهی
-
بخش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: baxš] ‹بخشه› baxš ۱. بهره؛ حصه؛ نصیب؛ قسمت.۲. واحدی از یک سازمان که کار ویژهای را بر عهده دارد: بخش امور مالی.۳. قسمتی از یک کتاب، مقاله، جزوه، و مانندِ آن که دارای استقلال نسبی است.۴. (اسم مصدر) (ریاضی) تقسیم.۵. قسمتی از یک شهرستان که...
-
part1
بخش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] هریک از لحنها یا خطوط منفرد تشکیلدهندۀ یک اثر چندصدایی سازی یا آوازی
-
بخش
فرهنگ فارسی معین
(بَ) [ په . ] ( اِ.) 1 - قسمت ، بهره . 2 - تقسیم . 3 - در تقسیمات کشوری ، از شهر کوچکتر و از ده بزرگتر که شامل چند روستا می شود. 4 - چند کشتی جنگی که تحت فرماندهی یک تن باشد؛ اسکادران . 5 - واحدی از یک سازمان که کار ویژه ای را بر عهده دارد. 6 - قسم...
-
بخش
لغتنامه دهخدا
بخش . [ ] (ع مص ) سوراخ کردن . گود کردن . نفوذ کردن . (از دزی ج 1 ص 55).
-
بخش
لغتنامه دهخدا
بخش . [ ب َ ] (اِ) حصه و بهره . (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرا). بهره و حصه و قسمت و نصیب . (ناظم الاطباء). حصه ٔ مردم و قسمت . برخ . بهر. بهره . (از شرفنامه ٔ منیری ). حصه و نصیب . (غیاث اللغات ). سهم . قسم . قسمت . رسد. جزء. پاره . بعض . قطعه ....
-
بخش
لغتنامه دهخدا
بخش . [ ب َ / ب ُ ] (ع اِ) ج ، بخوش ، ابخاش . سوراخ . حلقه ٔطناب . حفره (سوراخی در زمین ). (از دزی ج 1 ص 55).
-
بخش
دیکشنری فارسی به عربی
ابرشية , تراث , جزء , حزب , حزمة , حصة , رکوب , ساق , سرب , طائفة , عضو , فرع , قسم , قشة , قطعة , کومونة , مادة , مقاطعة , منطقة , نصف
-
واژههای مشابه
-
بخش بخش
لغتنامه دهخدا
بخش بخش . [ ب َ ب َ ] (اِ مرکب ) پاره پاره . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). حصه حصه و بهره بهره . (ناظم الاطباء).- بخش بخش کردن ؛ قسمت کردن . (ناظم الاطباء). تجزیه کردن . (یادداشت مؤلف ).
-
علم بخش
لغتنامه دهخدا
علم بخش . [ ع َ ل َ ب َ ] (نف مرکب ) بخشنده ٔ علم . آنکه درفش و اختر بخشد. || (اِ مرکب ) کنایه از قسمت و حصه و بخشی است از غنایم ، که به سپاهیانی که در زیر علم حاضر بوده اند، دهند. (برهان قاطع) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
-
کام بخش
لغتنامه دهخدا
کام بخش . [ ب َ ] (نف مرکب ) مرادبخش . (آنندراج ). عطاکننده ٔ تمتع و شادمانی از روی میل . (ناظم الاطباء).
-
گناه بخش
لغتنامه دهخدا
گناه بخش . [ گ ُ ب َ ] (نف مرکب ) بخشنده ٔ گناه . کسی که از گناه دیگری درمیگذرد. || کنایه از خداوند.
-
گنج بخش
لغتنامه دهخدا
گنج بخش . [ گ َ ب َ ] (نف مرکب ) کنایه از جوانمرد و بسیار بخش . (آنندراج از بهار عجم ). سخی . کریم . مسرف .خراج . (ناظم الاطباء). آنکه گنج می بخشد : از آن عادت شریف از آن دست گنج بخش از آن رای تیزبین از آن گرز گاوسار. فرخی .خنیده به کلک و ستوده به تی...
-
گنده بخش
لغتنامه دهخدا
گنده بخش . [ گ َ دَ ب َ ] (اِخ ) دهی است از بخش شیب آب شهرستان زابل که در 21000 گزی شمال باختری سرکوهه و 13000 گزی شوسه ٔ زاهدان به زابل واقع شده است . هوای آن معتدل و سکنه اش 300تن است . آب آن از رودخانه ٔ هیرمند تأمین میشود. محصول آن غلات و لبنیات...