کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بجل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بجل
معنی
تکريم کردن , شان و مقام دادن به , ستايش و احترام کردن
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بجل
لغتنامه دهخدا
بجل . [ ] (ع مص ) شهرت با افتخار یافتن . (از دزی ج 1 ص 51). مفتخر بودن . و رجوع به بجول شود.
-
بجل
لغتنامه دهخدا
بجل . [ ب َ ] (ع مص ) نیکوحال باپیه شدن و شادمان گردیدن . (آنندراج ) (منتهی الارب ). نیکوحال گردیدن . دارای خصب و فراخی شدن . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بجول . (منتهی الارب ).
-
بجل
لغتنامه دهخدا
بجل . [ ب َ ج َ ] (ع اِ) افتراء. بهتان . (آنندراج ). تهمت . (منتهی الارب ). || شگفت . (آنندراج ) (منتهی الارب ). || دنائت و دون همتی . (آنندراج ). و از آن است قول لقمان بن عاد که در ذم برادر خویش گفته خذی منی اخی ذا البجل ؛ ای انه قصیر الهمة یرضی بخس...
-
بجل
لغتنامه دهخدا
بجل . [ ب ُ ] (ع اِ) بهتان عظیم . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
بجل
لغتنامه دهخدا
بجل . [ ب ُ ج ُ ] (اِ) استخوان شتالنگ که در میان بندگاه ساق پای می باشد و به تازی کعب می گویند. (برهان قاطع). بجول . بژل . بژول . (فرهنگ نظام ). بچول . (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). پژل . پژول . استخوان کعب که بدان بازی می کنند. (فرهنگ رشیدی ). کعب...
-
بجل
لغتنامه دهخدا
بجل . [ب َ ج َ ] (ع حرف ایجاب ) آری . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نعم . آری . بلی . || (اسم فعل ) بسنده است . یکفی . (منتهی الارب ). بس است . حسبک . (آنندراج ). یعنی کفایت میکند ترا و بس است . (از ناظم الاطباء).
-
بجل
دیکشنری عربی به فارسی
تکريم کردن , شان و مقام دادن به , ستايش و احترام کردن
-
جستوجو در متن
-
شان و مقام دادن به
دیکشنری فارسی به عربی
بجل
-
ستایش و احترام کردن
دیکشنری فارسی به عربی
بجل
-
تکریم کردن
دیکشنری فارسی به عربی
بجل , مجد
-
قاب بازی
لغتنامه دهخدا
قاب بازی . (حامص مرکب ) نوعی بازی که با قاب گوسفند کنند. بازی با پژول (بُجُل ) گوسفند و مانند آن .
-
بجول
لغتنامه دهخدا
بجول . [ ب ُ ] (اِ) استخوان شتالنگ که نام عربیش کعب است . (برهان قاطع) (فرهنگ نظام ). بژل . بژول . کعب . اشتالنگ . غاب . قاب . بجل به حذف واو نیز به همین معنی است . (آنندراج ). قاب که کودکان بازند. (یادداشت مؤلف ). بُجُل . (ناظم الاطباء).
-
اشتالنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شتالنگ› [قدیمی] 'eštālang ۱. (زیستشناسی) استخوانی در میان بند و ساق پا؛ استخوان پاشنۀ پا.۲. استخوانی که از میان بند پا و ساق پاچۀ گوسفند بیرون میآوردند و با آن قمار میزدند؛ قاب؛ بجل؛ بجول؛ بژول.
-
خشت قمار
لغتنامه دهخدا
خشت قمار. [ خ ِ ت ِ ق ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خشتی که قماربازان برآن بجل اندازند (بجل دو استخوان کعب بود که بدان بازی کنند) و آن را در هندوستان بت بضم موحده و آخر فوقانی خوانند. (آنندراج ) : ببازند عشاق صبر و قراربخشت سرخم چو خشت قمار. وحید (از ...