کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بتفاریق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بتفاریق
معنی
(بِ تَ) [ فا - ع . ] (ق .) کم کم ، بتدریج .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بتفاریق
فرهنگ فارسی معین
(بِ تَ) [ فا - ع . ] (ق .) کم کم ، بتدریج .
-
بتفاریق
لغتنامه دهخدا
بتفاریق . [ ب ِ ت َ ] (ق مرکب ) کم کم . متناوباً. اندک اندک : [ مال را ]یا دزد ببرد و یا خواجه بتفاریق بخورد. (گلستان ).
-
جستوجو در متن
-
تفاریق
لغتنامه دهخدا
تفاریق . [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ تفریق . (ناظم الاطباء). جدا نمودنها و تفرقه کردنها و این جمع تفریق است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) پراکنده . (مهذب الاسماء). متفرق : نهرهای بزرگ معروف بیرون از نهرهای تفاریق . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 150). || در شواهد زیر...
-
کبچ کبچ
لغتنامه دهخدا
کبچ کبچ . [ ک َک َ ] (ق مرکب ) بتفرقه . بهره بهره بتفاریق . تفاریق . (فرهنگ اسدی نخجوانی از یادداشت مؤلف ) : بجمله خواهم یکماهه بوسه از تو بتابه کبچ کبچ نخواهم که فام من توزی . رودکی .کیچ کیچ . رجوع به کیچ کیچ شود.
-
اختتاء
لغتنامه دهخدا
اختتاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) شکسته شدن از اندوه یا بیم یا مرض . || فروتنی کردن . || تافتن ریشه ٔ جامه را. || بازداشتن کسی را از کاری . || فروختن متاع خود یکان یکان بتفاریق . || فریب دادن کسی را. فریفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || فریفته شدن . (...
-
ابن عمار
لغتنامه دهخدا
ابن عمار. [ اِ ن ُ ع َم ْما ] (اِخ ) ابوبکر محمد. شاعر اندلسی بمائه ٔ پنجم هجری . در جوانی بخدمت معتمدبن معتضد حکمران اشبیلیه پیوست و معتضد او را بتهمت اغراء و اغواء معتمد به اعمال زشت نفی کرد و آنگاه که معتمد بجای پدر نشست ابوبکر را از مَنفای او طلب...
-
اسراف
لغتنامه دهخدا
اسراف . [ اِ ] (ع مص ) گزاف کاری کردن . (تاج المصادر بیهقی ). گزافه کاری . ایعاث . اقعاث . گزاف کردن . (زوزنی ). درگذشتن از حدّ میانه . از حدّ تجاوز کردن . افراط. زیاده روی .تبذیر. ابذار. اتلاف . گشادبازی . فراخ روی . از اندازه بگذشتن . تجاوز حدّ. مج...
-
اضباب
لغتنامه دهخدا
اضباب .[ اِ ] (ع مص ) اضباب زمین ؛ پرسوسمار شدن آن . (از اقرب الموارد). سوسمارناک گردیدن زمین . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بسیارسوسمار شدن جای . (تاج المصادر بیهقی ). || اضباب مرد؛ فریاد برآوردن وی و سخن گفتن او. (از اقرب الموارد). بانگ کردن و بس...
-
خنور
لغتنامه دهخدا
خنور. [ خ َ / خ ُ ] (اِ) کاسه . کوزه . (ناظم الاطباء) : همه جام باده سراسر بلورطبقهای زرین و زرین خنور. فردوسی .اندر اقبال آبگینه خنوربستاند عذر توبه بلور. عنصری .ز دولا کرد آب اندر خنوری که شوید جامه را هر بخت کوری . شهابی (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی ).ب...
-
خواجه
لغتنامه دهخدا
خواجه . [خوا / خا ج َ / ج ِ ] (اِ) کدخدا. رئیس خانه . || معظم . (برهان قاطع). سید. آقا. (یادداشت بخط مؤلف ). بزرگ : تقصیر نکرد خواجه در ناواجب من در واجب چگونه تقصیر کنم . (منسوب به رودکی ).مرد مرادی نه همانا که مردمرگ چنان خواجه نه کاری است خرد. رو...
-
طیان
لغتنامه دهخدا
طیان . [ طَی ْ یا ] (اِخ ) ابوالعباس احمدبن محمدبن یوسف بن اسحاق السخی (ظ: الشیخی ) الطیان الشاعر بالعجمیة. وی اهل قریه ٔ شیخ بوده . بیشتر اشعار او در سحق و مطاینه (ظ : مطایبه ) میباشد. دیوان وی در مرو شهرتی دارد. در آخر توبه کرد و دیگر دهان و زبان ب...
-
دیگر
لغتنامه دهخدا
دیگر. [ گ َ ] (ص ، اِ) صفت مبهم شخص یا شیئی که قبلاً بیان کرده اند. مخفف آن دگر است که بیان میکند شخص یا چیزی را علاوه بر شخص و چیزی که پیش بیان کرده اند. این کلمه هنگامی که صفت باشد گاه مانند دیگر صفتها موصوف آن حذف و «دیگر» جانشین آن میشود و علامت ...