کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بایستنی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بایستنی
/bāyestani/
معنی
واجب؛ لازم: ◻︎ بگفتند کز ما تو داناتری / به بایستنیها تواناتری (فردوسی۲: ۱۹۶).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
observable
-
جستوجوی دقیق
-
بایستنی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] bāyestani واجب؛ لازم: ◻︎ بگفتند کز ما تو داناتری / به بایستنیها تواناتری (فردوسی۲: ۱۹۶).
-
بایستنی
لغتنامه دهخدا
بایستنی . [ ی ِ ت َ ] (ص لیاقت )چیز لازم . آنچه مورد حاجت است . لازم . واجب . (ناظم الاطباء). مورد نیاز. مورد احتیاج . شایستنی : ز بایستنی هرچه در گنج بودز دینار و ز گوهر نابسود. فردوسی .بگفتند کز ما تو داناتری به بایستنی ها تواناتری .فردوسی .