کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بامدادی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بامدادی
لغتنامه دهخدا
بامدادی . (ص نسبی ) منسوب به بامداد. (ناظم الاطباء).- باد بامدادی ؛ باد صبح . نسیم صبح : ای باد بامدادی خوش میروی به شادی پیوند روح کردی پیغام دوست دادی . سعدی (طیبات ).- خواب بامدادی ؛ فخه . صَبحَه . (منتهی الارب ). آن خواب که تا برآمدن آفتاب کشد....
-
جستوجو در متن
-
matutinal
دیکشنری انگلیسی به فارسی
متناوب، سحری، بامدادی
-
ذات غداة
لغتنامه دهخدا
ذات غداة. [ ت َ غ َ تِن ْ ] (ع ق مرکب ) صبحگاهی . بامدادی . به بامدادی . دربامدادی .
-
سحری
واژگان مترادف و متضاد
۱. مربوط به سحر ۲. بامدادی، سحرگاهان، سحرگه ۳. سحوری
-
صبحان
لغتنامه دهخدا
صبحان . [ ص َ ] (ع ص ) مرد صاحب خوبی و جمال . || مرد صبوحی کننده . || رجل صبحان ؛ مرد در شراب بامدادی شتابی کننده . (منتهی الارب ).
-
غادیه
فرهنگ فارسی معین
(یِ یا یَ) [ ع .غادیة ] 1 - (اِ.) ابر بامدادی . ج . غادیات و غوادی . 2 - بامداد. 3 - (اِفا.) مؤنث غادی ، در بامداد رونده .
-
سبرة
لغتنامه دهخدا
سبرة.[ س َ رَ ] (ع اِ) بامداد خنک . ج ، سبرات . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). سرمای بامدادی . (مهذب الاسماء).
-
شباهنگ
فرهنگ نامها
(تلفظ: šabāhang) (= شب آهنگ) (در قدیم) (در نجوم) شِعرای یمانی ، ستارهی بامدادی ، ستارهی سهیل ؛ نام پرندهای (بلبل) ، شب آهنگ کننده ، مرغ سحر ، مرغ سحرخوان .
-
مصبح
لغتنامه دهخدا
مصبح . [ م ُ ب َ ] (ع مص ) صبح کردن و بامداد کردن ، چنانکه گویند: امسینا ممسی ؛ یعنی شام کردیم . (ناظم الاطباء). بامداد شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || (اِ) بامداد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || جای بامدادی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج...
-
فخة
لغتنامه دهخدا
فخة. [ ف َخ ْ خ َ ] (ع اِمص ) فروهشتگی هر دو پای . (منتهی الارب ). || (اِ) خواب که بعدِ جماع آید. (منتهی الارب ). قیل هی النومة بعد الجماع . (تاج العروس ). خوابی که در آن خرخر کنند. (از اقرب الموارد). || زن چرکین . || زن سطبر. || خواب بر پشت . || خوا...
-
بامدادین
لغتنامه دهخدا
بامدادین . (ص نسبی ) بامدادی . منسوب به بامداد.- صبح بامدادین ؛ صبح نخستین : چون گوئیش که حجت تا نیمشب نخسبدوندر نماز باشد تا صبح بامدادین . ناصرخسرو.- نماز بامدادین ؛ نماز صبح : و وقت نماز بامدادین از اوست (از صبح دوم ). (التفهیم بیرونی ). رجوع به...
-
غادیة
لغتنامه دهخدا
غادیة. [ ی َ ] (ع ص ، اِ) ابر بامدادی . (منتهی الارب ). ج ، غادیات و غوادی . (مهذب الاسماء). ابر که بامداد برآید. (دهار). ابری که بامداد پیدا شود. (غیاث از لطائف و صراح ). || باران بامدادی . (منتهی الارب ). باران بامداد. باران صبحگاهی . باران بامدادی...
-
نفس صبح
لغتنامه دهخدا
نفس صبح . [ ن َ ف َ س ِ ص ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دم صبح . نسیم ملایمی که به گاه طلوع صبح وزد. نفحه ٔ بامدادی : آمدنفس صبح و سلامت نرسانیدبوی تو بیاورد و پیامت نرسانید. خاقانی .چون بوی تو دیدم نفس صبح و ز غیرت در آینه ٔ صبح به بوی تو ندیدم .خاقا...
-
شامگاهی
لغتنامه دهخدا
شامگاهی . (ص نسبی ) منسوب به شامگاه .- ابر شامگاهی ؛ ابر که بوقت مغرب برآید. ابر که بوقت فروشدن خورشید و آغازیدن شب بر آسمان پیدا آید و ببارد : همی نثار کند ابر شامگامی دُرهمی عبیر کند باد بامدادی آس . منوچهری .- نماز شامگاهی ؛ نماز هنگام شام . نما...