کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بالو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بالو
/bālu/
معنی
آزخ؛ ازخ؛ زگیل: ◻︎ ای عشق ز من دور که بر من همه رنجی / همچون ز بر چشم یکی محکم بالو (شاکر: شاعران بیدیوان: ۴۸).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بالو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پالو› (پزشکی) [قدیمی] bālu آزخ؛ ازخ؛ زگیل: ◻︎ ای عشق ز من دور که بر من همه رنجی / همچون ز بر چشم یکی محکم بالو (شاکر: شاعران بیدیوان: ۴۸).
-
بالو
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) زگیل ، آزخ .
-
بالو
لغتنامه دهخدا
بالو. (اِ) دانه ٔ سخت که بر اعضای آدمی برآید و مسه نیز گویند. (فرهنگ رشیدی ). آژخ . زگیل . (یادداشت مؤلف ). ثؤلول گویند به تازی . (فرهنگ اسدی ). اژخ و آن دانه های سخت باشد که در اعضای آدمی بر می آید و درد نمی کند. (آنندراج ) (برهان قاطع). ژخ . (شرف...
-
بالو
لغتنامه دهخدا
بالو. (اِخ ) (شیخ بالوی آملی ) از مشایخ صوفیه و پیر شیخ خلیفه ٔ سبزواری بوده است . خواندمیر آرد: شیخ خلیفه (مقتول در 726 هَ . ق .) در اوایل حال به مازندران دست ارادت به شیخ بالوی آملی داده بود، و بعد از چندگاه در عقیده ای که به شیخ بالو داشت نقصانی پ...
-
بالو
لغتنامه دهخدا
بالو. (اِخ ) از ده های کوهپر کجور مازندران است . (از ترجمه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 148). خواندمیر آرد: فوت ملک کیومرث [ بن بیستون ] در سر راه بالو در ماه رجب سنه ٔ سبع و خمسین و ثمانمائه (857 هَ . ق .) دست داد. (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 334).
-
بالو
لغتنامه دهخدا
بالو. (اِخ ) دهی است از دهستان نازلو بخش حومه ٔ شهرستان ارومیّه که در 9 هزار و پانصدگزی شمال باختری ارومیّه و یک هزارو پانصدگزی باختر شوسه ٔ ارومیّه به سلماس در جلگه واقع است . ناحیه ایست دارای آب و هوای معتدل و 1346 تن سکنه ، آب آن از چشمه و نازلوچا...
-
بالو
لغتنامه دهخدا
بالو. (اِخ ) قلعه ایست مستحکم و شهری از نواحی ارمنستان بین ارزنة الروم و خلاط که معادن آهن دارد. (از معجم البلدان ) (مراصد الاطلاع ).
-
بالو
لغتنامه دهخدا
بالو. [ ل َ ] (اِ) اصطلاحی در باب روزهای ماه نزد هندوان قدیم . رجوع به تحقیق ماللهند ص 295 و ص 296 شود.
-
واژههای مشابه
-
ارسلان بالو
لغتنامه دهخدا
ارسلان بالو. [ اَ س َ ](اِخ ) (در حاشیه ٔ نسخه ٔ چاپی : یالو ) حاجب منتصر ابوابراهیم اسماعیل بن نوح . وی چون منتصر خروج کرد، به بخارا تاختن کرد و جعفر تکین را با هفده کس دیگر از معارف امرای ایلک خان اسیر گرفت و به جرجانیه فرستاد و دیگران جان بیرون بر...
-
بالو محله
لغتنامه دهخدا
بالو محله . [ م َ ح َل ْ ل َ / ل ِ ] (اِخ ) از دیه های فرح آباد (ساری ). (از ترجمه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 161):دهی است از دهستان میان دورود بخش مرکزی شهرستان ساری که در 12 هزارگزی شمال خاوری ساری در دشت واقع است . ناحیه ایست دارای آب و هوای م...
-
چاه بالو
لغتنامه دهخدا
چاه بالو. (اِخ ) دهی است از دهستان گله دار، بخش کنگان شهرستان بوشهر که در 69 هزاروپانصد گزی جنوب خاور کنگان و 7 هزارگزی شمال راه عمومی پسرودک به بیرم واقع شده . جلگه ، گرمسیر و مالاریائی و 60 تن سکنه دارد. آبش از چاه ، محصولش غلات و تنباکو، شغل اهالی...
-
جستوجو در متن
-
پالو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) pālu = بالو
-
آزخ
واژگان مترادف و متضاد
بالو، زگیل