کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بازگذار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بازگذار
لغتنامه دهخدا
بازگذار. [ گ ُ ] (حامص مرکب ) برگشت . (ناظم الاطباء). بازآینده . (فرهنگ شعوری ج 1 ص 161). || (ص ) شایسته . مناسب . لایق . (ناظم الاطباء). موافق . مناسب . (فرهنگ شعوری ج 1 ص 161).
-
جستوجو در متن
-
بازگذاشتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹بازگذاردن› [قدیمی] bāzgozāštan ۱. واگذاشتن؛ واگذار کردن؛ سپردن؛ چیزی را در اختیار کسی گذاشتن؛ سپردن کاری یا چیزی به دیگری: ◻︎ بلبلا مژدۀ بهار بیار / خبر بد به بوم بازگذار (سعدی: ۱۷۴).۲. دست برداشتن از چیزی یا کاری.
-
عدم خانه
لغتنامه دهخدا
عدم خانه . [ ع َ دَ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) جهان نیستی . عالم قبل از وجود. || عالم بعد از وجود : خلوت خود ساز عدم خانه رابازگذار این ده ویرانه را. نظامی .هستی او تا به عدم خانه بودنقش وجود از همه بیگانه بود.امیرخسرو (از آنندراج ).
-
مژده آوردن
لغتنامه دهخدا
مژده آوردن . [ م ُ دَ / دِ وَ دَ] (مص مرکب ) مژده کردن . مژده دادن . (ناظم الاطباء). خبر خوش دادن . بشارت دادن . مژده رساندن : ای دل ناشکیب مژده بیارکآمد آن شمسه ٔ بتان بهار. فرخی .بلبلا مژده ٔ بهار بیارخبر بد به بوم بازگذار. سعدی (گلستان ، کلیات ص 1...
-
بازگذاشتن
لغتنامه دهخدا
بازگذاشتن . [ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) سپردن . تفویض کردن . (ناظم الاطباء). تفویض . (صراح اللغه ). مفوض کردن : بلبلا مژده ٔ بهار بیارخبر بد به بوم بازگذار. سعدی (گلستان ).کار خود گر بخدا بازگذاری حافظای بسا عیش که با بخت خداداده کنی . حافظ. || رها کردن ....
-
خلوت
لغتنامه دهخدا
خلوت . [ خ َل ْ وَ ] (ع اِ) انزوا. عزلت . (یادداشت بخط مؤلف ) : هزار زاره کنم نشنوند زاره ٔ من به خلوت اندر نزدیک خویش زاره کنم . دقیقی .خلوتی کز فقر سازی خیمه ٔ مهدی شناس زحمتی کز خلق بینی موکب دجال دان . خاقانی .این یکشبه خلوت که به هر هفته مرا هس...
-
بلبل
لغتنامه دهخدا
بلبل . [ ب ُ ب ُ ] (ع اِ) هزاردستان . (منتهی الارب ) (دهار) (مهذب الاسماء). مرغی است معروف ، بقدر عصفوری و خوش الحان . (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). جانور معروف که هزار باشد. (هفت قلزم ). پرنده ایست خردجثه و سریعحرکت و در طلاقت لسان و زبان آوری بدو مثل زن...
-
گذاشتن
لغتنامه دهخدا
گذاشتن . [ گ ُ ت َ ] (مص ) نهادن . (برهان ). هشتن . قرار دادن . وضع کردن . برجای نهادن : عذب ؛ گذاشتن چیزی را. مغادرة؛ ماندن و گذشتن . اغدار؛ سپس گذاشتن شتر و گوسپند را. حشر؛ به چرا گذاشتن ستور را شباروز. اسجال ؛ گذاشتن مردمان را. خذلان ؛ گذشتن یاری ...
-
طاهر
لغتنامه دهخدا
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن حسین بن مصعب . ابن خلکان نام و نسب او را بدین طریق یاد کرده است ؛ ابوالطیب ، طاهربن الحسین بن مصعب رزیق بن ماهان . و گوید: در جای دیگر دیده ام رزیق بن اسعدبن راذویه و در جای دیگر اسعدبن زاذان واﷲ اعلم . و بعضی هم گفته اند مصع...
-
پرویز
لغتنامه دهخدا
پرویز. [ پ َرْ ] (اِخ ) لقب خسرو دوم بیست و سومین پادشاه ساسانی است . پرویز در اصل ابهرویز بمعنی پیروز و مظفر باشد. در ترجمه ٔ طبری بلعمی آمده است : «هرمز را پسری بود پرویز نام و او را ولیعهد کرده بود و ملک ازپس خویش بدو داده بود بهرام و آن سپاه که ب...