مژده آوردن . [ م ُ دَ / دِ وَ دَ] (مص مرکب ) مژده کردن . مژده دادن . (ناظم الاطباء). خبر خوش دادن . بشارت دادن . مژده رساندن :
ای دل ناشکیب مژده بیار
کآمد آن شمسه ٔ بتان بهار.
بلبلا مژده ٔ بهار بیار
خبر بد به بوم بازگذار.
کسی مژده پیش انوشیروان عادل آورد گفت شنیدم که فلان دشمن ترا خدای برداشت . (گلستان سعدی ).
و رجوع به مژده دادن و مژده رساندن و مژده کردن شود.