کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بازپس رفتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بازپس گردیدن
لغتنامه دهخدا
بازپس گردیدن . [ پ َ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) برگشتن . بازگشتن . مراجعت کردن . تقهقر : و اما اهل ، مرا نه اهل است و نه مال ، بازپس گردید و از پیش عمر بیرون آمد. (تاریخ قم ص 305).بازپس گردم چون اشک غیوران از چشم که ز غیرت سوی مژگان شدنم نگذارند. خاقانی ...
-
بازپس گرفتن
لغتنامه دهخدا
بازپس گرفتن . [ پ َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) عقب نشینی کردن . برگشتن . بعقب نهادن : گرفتم قدم لاجرم بازپس که پاکیزه به مسجد از خار و خس .سعدی (بوستان ).
-
بازپس گشتن
لغتنامه دهخدا
بازپس گشتن . [ پ َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) عقب گشتن . برگشتن . بازگردیدن . مراجعت کردن . تقهقر : آن بخارم بهوا بر شده از بحر به بحربازپس گشته که باران شدنم نگذارند. خاقانی .چو جبریل از رکابش بازپس گشت عنان برزد ز میکائیل بگذشت . نظامی .بازپس گرد و کار خ...
-
بازپس ماندن
لغتنامه دهخدا
بازپس ماندن . [ پ َ دَ ] (مص مرکب ) عقب ماندن . دنبال ماندن . تأخر : که چون شیرین ز خسرو بازپس مانددلش در بند و جانش در هوس ماند. نظامی .شتابنده تر و هم علوی خرام ازو بازپس مانده هفتاد گام .نظامی .
-
بازپس نهادن
لغتنامه دهخدا
بازپس نهادن . [ پ َ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) ذخیره کردن . پس انداز کردن . اندوختن : بخور هرچه داری منه بازپس تو رنجی چرا بازماند بکس ؟ فردوسی .چرا امروز چیزی بازپس ننهی چرا نندیشی از بیم تهیدستی . ناصرخسرو.و رجوع به بازپس هشتن و بازپس نهادن شود.
-
بازپس هشتن
لغتنامه دهخدا
بازپس هشتن . [ پ َ هََ / هَِ ت َ ] (مص مرکب ) بازپس گذاشتن . بازپس نهادن . ذخیره کردن . || ترک کردن . بعقب افکندن : نه حق را بازپس هشتم نه باطل نکردم فرق از معروف ، منکر. ناصرخسرو.و رجوع به بازپس گذاشتن و بازپس نهادن شود.
-
بازپس ترین
لغتنامه دهخدا
بازپس ترین . [ پ َ ت َ ] (ص عالی ) عقب ترین . آخرین . بدنبال ترین : ازمله بازپس ترین شهری است که از وی به اندلس روند. (حدود العالم ).
-
بازپس مانده
لغتنامه دهخدا
بازپس مانده . [ پ َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) عقب مانده . بدنبال مانده . باقی . ج ، بازپس ماندگان . باقین . عقب ماندگان . بدنبال ماندگان : وزین بازپس ماندگان قبائل بجز غمر غمرالردائی نبینم .خاقانی .
-
بازپس نگریستن
لغتنامه دهخدا
بازپس نگریستن . [ پ َ ن ِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) بعقب نگاه کردن . (ناظم الاطباء). برگشته نگریستن . (منتهی الارب ). التفات . (ترجمان القرآن ) : چون آن کنیزک از دیه بیرون آمد بازپس نگریست . (تاریخ قم ص 64).
-
بازپس گرفت
دیکشنری فارسی به عربی
استعاد
-
پای بازپس نهادن
لغتنامه دهخدا
پای بازپس نهادن . [ پ َ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) عقب ماندن . کم آمدن : اگر از بحتری شاعر وزیر قصیده ای بدین روی و وزن و قافیه خواهد هم از آن پای باز پس نهد. (تاریخ بیهقی ).
-
جستوجو در متن
-
واپس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) vāpas بازپس؛ عقب؛ دنبال.〈 واپس آمدن: (مصدر لازم) [قدیمی] بازپس آمدن؛ باز آمدن.〈 واپس رفتن: (مصدر لازم) پس رفتن؛ عقب رفتن.
-
اتباع
فرهنگ فارسی معین
( اِ) [ ع . ] (مص م .) 1 - پیروی کردن ، در پی رفتن . 2 - بازپس داشتن ، در پی فرستادن 3 - واپس کردن . 4 - حواله کردن چیزی به کسی .
-
واپس رو
لغتنامه دهخدا
واپس رو. [ پ َ رَ / رُو ] (نف مرکب ) بازپس رونده ، عقب رونده : گفت آن را من نخواهم . گفت چون ؟گفت او واپس رو است و بس حرون . مولوی (مثنوی دفتر ششم چ اسلامیه ص 559).و رجوع به واپس رفتن شود.
-
اتباع
لغتنامه دهخدا
اتباع . [ اِ ] (ع مص ) پیروی کردن . از پی رفتن . از پی فراشدن . (تاج المصادر بیهقی ). پس روی کردن . در پی رفتن . از پس فراشدن . || بازپس داشتن . در پی داشتن . || دررسانیدن . (زوزنی ). || واپس کردن . (زوزنی ). || در پی فرستادن . || رسیدن بکسی . دررسید...