کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بازشکستن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بازشکستن
لغتنامه دهخدا
بازشکستن . [ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) دوباره شکستن . شکستن استخوان را بعد از گرفتگی . هَیض . اهتیاض . || اهتضام ؛ چیزی از حق کسی بازشکستن . || اجتراع ؛ چوب از درخت باز شکستن . (منتهی الارب ). و رجوع به شکستن شود.
-
جستوجو در متن
-
اجتزاع
لغتنامه دهخدا
اجتزاع . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) شکستن . چوب از درخت بازشکستن . || بریدن .
-
اهتیاض
لغتنامه دهخدا
اهتیاض . [ اِ ] (ع مص ) بازشکستن استخوان بعد گرفتگی . مهتاض نعت است از آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). باز شکستن استخوان بعد گرفتگی و جوش خوردن . (ناظم الاطباء). بازشکستن استخوان بعد از التیام . (از اقرب الموارد).
-
واشکستن
لغتنامه دهخدا
واشکستن . [ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) بازشکستن . خم کردن . تا کردن . دولا کردن : الفتخ ؛ سرانگشتان سوی کف واشکستن . (مجمل اللغة) (تاج المصادر بیهقی ).
-
اجتراع
لغتنامه دهخدا
اجتراع . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) چوب از درخت بریدن . چوب از درخت بازشکستن . (تاج المصادر): اِجترَع العود. (منتهی الارب ). || فروبردن به آب چیزی را. (منتهی الارب ). آشامیدن آب .
-
پیوندگرفته
لغتنامه دهخدا
پیوندگرفته . [ پ َ / پ ِ وَ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) نعت مفعولی از پیوند گرفتن . متصل شده . || ملتئم . جوش خورده : اتعاب ؛ پیوندگرفته را بازشکستن . (منتهی الارب ). || به هم پیوسته (قطعات شکسته ٔ ظرف چینی یا بلور).
-
اتعاب
لغتنامه دهخدا
اتعاب . [ اِ ] (ع مص ) رنجانیدن . (زوزنی ). در رنج انداختن . رنج افکندن . مانده کردن . مانده گردانیدن . در تعب انداختن : قاآن از اِتعاب ذات خود مستغنی شد و عمال و کتبه بنواحی که مسلّم بود نامزد شدند. (جهانگشای جوینی ). || پر کردن ظرف را. || خداوند مو...
-
اهتضام
لغتنامه دهخدا
اهتضام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) ستم کردن .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بیداد کردن .(تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). || خشم گرفتن بر کسی . || چیزی از کسی بازشکستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). از حق کسی کم کردن . (تاج ا...
-
هزم
لغتنامه دهخدا
هزم . [ هََ ] (ع مص ) مهربانی کردن بر کسی . (منتهی الارب ). || انگشت خلانیدن در چیزی چنانکه مخاکچه پیدا آید. || زدن ِ کسی کسی را چنانکه مابین سرینش درآید و برآید ناف او. || چیزی از حق کسی بازشکستن . || بانگ کردن کمان . || چاه کندن . (منتهی الارب ) (ا...
-
هضم
لغتنامه دهخدا
هضم . [ هََ ] (ع مص ) انبوهی کردن بر گروهی . || فروآمدن بر گروهی . (منتهی الارب ). || شکستن . (اقرب الموارد). || ستم کردن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || خشم گرفتن بر کسی . || چیزی از حق کسی بازشکستن . (منتهی الارب ). کم کردن چیزی از حق کسی . ...
-
چوب
لغتنامه دهخدا
چوب . (اِ) ماده پوشیده از پوست ، تشکیل دهنده ٔ درخت اعم از ساقه و ریشه و شاخه ٔ آن . ماده ای سخت که ریشه وساقه و تنه و شاخه ٔ درخت را تشکیل میدهد. (از ناظم الاطباء). ماده ای سخت که ریشه و ساقه و تنه و شاخه ٔ درخت را تشکیل میدهد و آن را برای سوزاندن و...