کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بازخریدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بازخریدن
/bāzxaridan/
معنی
۱. از نو خریدن؛ دوباره خریدن؛ چیز فروخته را دوباره خریدن.
۲. کسی را او را با دادن پول از قیدوبند یا اسیری رهانیدن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بازخریدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹بازخرید کردن› bāzxaridan ۱. از نو خریدن؛ دوباره خریدن؛ چیز فروخته را دوباره خریدن.۲. کسی را او را با دادن پول از قیدوبند یا اسیری رهانیدن.
-
بازخریدن
لغتنامه دهخدا
بازخریدن . [ خ َ دَ ] (مص مرکب ) خریدن . ابتیاع کردن . از نو خریدن فروخته را : و به هر شهر کس ببردندی و خط بیاع بدان عرض کردندی بسود بازخریدندی ناگشاده . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 146). || خلاص دادن و رهانیدن . (آنندراج ). خلاص دادن بفداء. افتداء. باز...
-
جستوجو در متن
-
فاخریدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] fāxaridan بازخریدن.
-
فاخریدن
لغتنامه دهخدا
فاخریدن . [ خ َ دَ ] (مص مرکب ) بازخریدن . رجوع به فا شود.
-
ابتیاع
لغتنامه دهخدا
ابتیاع . [ اِ ] (ع مص ) خریدن . خریداری . خرید. بازخریدن . || فروش . فروخت .
-
مفادات
لغتنامه دهخدا
مفادات . [ م ُ ] (از ع ، اِمص ) فدیه دادن کسی را از اسیری بازخریدن یا اسیر را با اسیری یا کشتنیی را با کشتنی دیگر بدل کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مفاداة. و رجوع به مفاداة شود.
-
سر خریدن
لغتنامه دهخدا
سر خریدن . [ س َ خ َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از فدیه دادن یعنی خویشتن را از کسی به مال بازخریدن اعم از آنکه آن شخص اسیر باشد یا زن از شوهر خویشتن را بازگیرد. (بهار عجم ). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
افتداء
لغتنامه دهخدا
افتداء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) خویشتن را واخریدن . (تاج المصادر بیهقی ). خویشتن را بازخریدن . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). سر خریدن و سربها دادن .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). نجات دادن کسی را از اسارت با دادن مالی . (از اقرب الموار...
-
فداء
لغتنامه دهخدا
فداء. [ ف ِ ] (ع مص ) رها کردن امیر، اسیر کافر را در مقابل مالی یا اسیر مسلمانی . (تعریفات ). مفادات . کسی را از اسیری بازخریدن . (زوزنی ). || (اِ) فدیه . بازخرید. (یادداشت بخط مؤلف ). مالی که در عوض مفدی داده شود. (اقرب الموارد) : با یکدیگر صلح کرد...
-
مفاداة
لغتنامه دهخدا
مفاداة. [ م ُ ] (ع مص ) کسی را از اسیری بازخریدن . (المصادر زوزنی ) (ترجمان القرآن ). سر خریدن و سربها دادن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آزاد کردن کسی را و سربهای وی گرفتن . و مبرد گوید: مفاداة آن است که کسی را بازدهی و کسی دیگر ...
-
اختلاع
لغتنامه دهخدا
اختلاع . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) گرفتن مال کسی را. || طلاق گرفتن زن برمال . (منتهی الارب ). واخریدن زن ، خود را بمهر و جز آن . (آنندراج ). خویشتن بازخریدن زن . (تاج المصادر بیهقی ). خویشتن را واخریدن زن . (زوزنی ). سر خریدن زن .
-
واخریدن
لغتنامه دهخدا
واخریدن . [ خ َ دَ ] (مص مرکب ) خریداری کردن . || بازخریدن . دوباره خریدن . (ناظم الاطباء) : وآنکه خواهی از بلایش واخری جان او را در تضرع آوری . مولوی .که نه مجنون است یاری چون بریداز کسی که جان او را واخرید. مولوی .تا مگر زین جنگ حقت واخرددر جهان صل...
-
قطیعة
لغتنامه دهخدا
قطیعة. [ ق َ ع َ ] (ع اِ) فداء که اسیری را برای بازخریدن دهند. (عیون الانباء ج 2 ص 121) : فقال الملک نخاف ان یهرب و قطیعة کثیرة و قال للملک سلمه الی و ضمانه علی فقال له تسلمه اذا جائت قطیعة کان لک منها الف دینار. (عیون الانباء ج 2 ص 121).
-
تفادی
لغتنامه دهخدا
تفادی . [ ت َ ] (ع مص ) خویشتن را نگاه داشتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). وقایه ساختن بعضی بعض دیگر را چنانکه گویی هر کس رفیق خود را فدای خویش میسازد. (از اقرب الموارد). || پرهیز نمودن و یکسو شدن و رهایی جستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ...