تفادی . [ ت َ ] (ع مص ) خویشتن را نگاه داشتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). وقایه ساختن بعضی بعض دیگر را چنانکه گویی هر کس رفیق خود را فدای خویش میسازد. (از اقرب الموارد). || پرهیز نمودن و یکسو شدن و رهایی جستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پرهیز کردن و انزوا از چیزی یا کسی . (از اقرب الموارد): تفادی الاسود الغلب منه ُ تفادیاً. (اقرب الموارد) : بحکم تفادی و تقاعد ملک نوح از کفایت آن مهم بصلح تن درداد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). به مدارات و مجانبت جانب ... و تفادی از وحشت و تجافی از کراهیت او پیش باز رفت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 312). از وزارت استعفا خواستی و از شغل تفادی و تبرا نمودی . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ایضاً ص 359). || یکدیگر را فاخریدن (بازخریدن ). (زوزنی ). سربهای همدیگر دادن و واخریدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). فدا شدن قوم بعضی بعض دیگر را. (از اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.