کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بازا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بازا
لغتنامه دهخدا
بازا. (اِ) نود استیر باشد، بموجب قرارداد زراتشت بهرام و هر استیری چهار مثقال است . (برهان ). وزنه ای که معادل است با نود استیر و هر استیری چهار مثقال است . (ناظم الاطباء) (دِمزن ) (آنندراج ) (هفت قلزم ).
-
واژههای مشابه
-
reentry vehicle, RV
کلاهک بازآ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] کلاهکی که در مرحلۀ آخر پرواز موشک در مسیر بالستیکی (ballistic) رها میشود
-
واژههای همآوا
-
بعضا
فرهنگ واژههای سره
گاه
-
بعضاً
فرهنگ فارسی معین
(بَ ضَ نْ) [ ع . ] (ق .) 1 - به طور ناقص یا جزیی . 2 - به طور اتفاقی .
-
باضع
لغتنامه دهخدا
باضع. [ ض ِ ] (اِخ ) موضعی است بساحل دریای یمن یا جزیره ای است در آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). یاقوت گوید: جزیره ای است در دریای یمن (بحراحمر). عبداﷲ و عبیداﷲ پسران مروان بن حمار آخرین خلیفه ٔ اموی هنگامیکه به نوبه رفته اند از آن سخن بمیان آورده ا...
-
باضع
لغتنامه دهخدا
باضع. [ ض ِ ] (ع اِ) دلال شتران . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || حمال متاع مردمان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کسی که کالای قبیله را حمل میکند، چنانکه گویند: جاء باضع الحی . (ازاقرب الموارد). || (ص ) شمشیربران . (منتهی الارب ). سیف قطاع . ج ، بَضَعَه ...
-
جستوجو در متن
-
سفله دل
لغتنامه دهخدا
سفله دل . [ س ِل َ / ل ِ دِ ] (ص مرکب ) پست . دون . ناکس : ای مسلمانان میلاوه که دارد بازابجز آنکس که بود سفله دل و غمازا.ابوالعباس (از صحاح الفرس ص 290).
-
غرند
لغتنامه دهخدا
غرند. [ غ َ رَ ] (ص ) آن زن بود که به دوشیزه دهند، و دوشیزه برنیاید. (فرهنگ اسدی ) : نرم نرمک چو عروسی که غرند آمده بودباز آن سوی بریدش که از آن سو بازآ . ابوالعباس (از فرهنگ اسدی ).زنی که به نام دوشیزه به شوی دهند ودوشیزه نباشد.
-
عذرخواهی
لغتنامه دهخدا
عذرخواهی . [ ع ُ خوا / خا ] (حامص مرکب ) پوزش طلبیدن . پوزش خواستن . پوزش طلبی . بهانه آوری . پوزش خواهی . طلب عفو کردن : گرچه موقوف نیست شاهی من بر مدارا و عذرخواهی من . نظامی .حافظ چو پادشاهت گه گاه میبرد نام رنجش ز بخت منما بازآ به عذرخواهی .حافظ.
-
میلاوه
لغتنامه دهخدا
میلاوه . [ وَ / وِ ] (اِ مرکب ) شاگردانه و پولی که علاوه بر مزد استاد به شاگرد می دهند. (ناظم الاطباء). میلاویه . شاگردانه بود. (فرهنگ اوبهی ) (لغت فرس اسدی ) (صحاح الفرس ). شاگردانه یعنی اجرتی که به شاگرد دهند. (انجمن آرا) (آنندراج ). به معنی شاگردا...
-
خرقه سوختن
لغتنامه دهخدا
خرقه سوختن . [ خ ِ ق َ / ق ِ ت َ ] (مص مرکب ) سوزاندن خرقه . ظاهراً رسمی بوده صوفیان را که از فرط شوق یا بعلامت شکر خرقه ٔ خود را می سوزاندند. (یادداشت بخط مؤلف ).- خرقه سوختن چشم ؛ تمام خشک شدن چشم یا کاسه خشک شدن آن یا سپیدی آن خشک شدن . (یادداشت...
-
اﷲ اکبر
لغتنامه دهخدا
اﷲ اکبر. [ اَل ْ لا هَُ اَ ب َ ] (ع جمله ٔ اسمیه ) خدا بزرگ است . اکبر در این مورد بمعنی کبیر آمده . (از مهذب الاسماء). این جمله از اذکار اذان و اقامه و نماز است . رجوع به تکبیر و تکبیرةالاحرام شود : خون صید اﷲ اکبر نقش بستی بر زمین جان مرغ الحمدﷲ سب...