کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بأس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بأس
معنی
(بَ) [ ع . ] ( اِ.) 1 - نیرو، شجاعت . 2 - خشم ، غضب . 3 - سختی ، شدت . 4 - بیم ، ترس .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بأس
فرهنگ فارسی معین
(بَ) [ ع . ] ( اِ.) 1 - نیرو، شجاعت . 2 - خشم ، غضب . 3 - سختی ، شدت . 4 - بیم ، ترس .
-
واژههای مشابه
-
باس
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیم، ترس، هراس ۲. خشم، هیبت، غضب
-
باس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] ba's ۱. شجاعت؛ دلیری.۲. قوت.۳. خشم.۴. خوف.۵. عذاب.۶. شدت؛ سختی.
-
باس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فرانسوی: basse] (موسیقی) bās ۱. ویژگی صدای بم مرد.۲. (اسم) خوانندۀ مرد که صدای بم دارد.۳. (اسم) قسمتی از قطعۀ موسیقی که این خواننده اجرا میکند.۴. (اسم) مجموعهای از خوانندگان گروه کر که صدای بم مردانه دارند.
-
باس
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] ( اِ.) 1 - بم ترین صدای مرد در موسیقی . 2 - بم ترین و بزرگترین ساز زهی در ارکستر.
-
بأس
لغتنامه دهخدا
بأس . [ ب َءْس ْ ] (ع اِ) بؤس . شدت . دلاوری در جنگ . (اقرب الموارد). بأساء قوت در حرب و دلیری . (منتهی الارب ). || عذاب . سختی . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || قوت . نیرو: و انزلنا الحدید فیه بأس شدید؛ یعنی نیروی شدید. || خوف . ترس . لابأ...
-
باس
لغتنامه دهخدا
باس . (اِخ ) نام تنگه ای است در حدود تاسمانی (استرالیا)، که بوسیله ٔ ژرژباس در 1798 م . کشف شده وبهمین مناسبت بدین نام شهرت یافته است . رجوع به قاموس الاعلام ج 2 ص 1196 شود.
-
باس
لغتنامه دهخدا
باس . (اِ) قدیم در مقابل حادث . (برهان ) (هفت قلزم ) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). قدیم که باش نیز گویند. (ناظم الاطباء) (فرهنگ دساتیر 234). و آن جزو اول باستان است . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). بمعنی کهنه و قدیم از مجعولات دساتیر است . (یادداشت ...
-
باس
لغتنامه دهخدا
باس . (اِخ ) ژرژ. نام دریانورد انگلیسی که بوغاز معروف به «باس » را در تاسمانی بسال 1798 م . کشف کرد و این تنگه بنام او باقی ماند.
-
باس
لغتنامه دهخدا
باس . (اِخ ) در شمال خاوری منوجان [ جیرفت ] در راه ریگان که در سه منزلی بندر هرموز است دو شهر باس و جکین در همسایگی یکدیگر واقع بود و هر کدام مسجد و بازاری جداگانه داشت . (ترجمه ٔ سرزمین های خلافت شرقی لسترانج ص 340).
-
باس
لغتنامه دهخدا
باس . (فرانسوی ، اِ) قسمتی از یک قطعه ٔ موسیقی که آهنگ آن در منتهای پستی و کوتاهی نواخته شود. || نام دیگری که سابقاً به ویلن سل داده شده بوده است . || در موزیک های نظامی این لغت اصطلاحاً در مورد نوعی از شیپورهای خاص معروف به ساکسورن داده میشود.
-
بَأْسِ
فرهنگ واژگان قرآن
شدت - سختي -صلابت- شدت وسختي جنگ -سختگيري وعذاب
-
باس پوانت
لغتنامه دهخدا
باس پوانت . (اِخ ) حاکم نشین آنتیل و بندری در ساحل اقیانوس اطلس و دارای 6120 تن جمعیت است .
-
باس کدو
لغتنامه دهخدا
باس کدو. [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بریاجی بخش سردشت شهرستان مهاباد که در 2500گزی شمال سردشت و در پانصدگزی شمال راه ارابه رو بیوران به سردشت در کوهستان واقع است . ناحیه ای است معتدل با 72 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ سردشت تأمین میشود، محصول ع...