کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اکذب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اکذب
/'akzab/
معنی
۱. دروغتر.
۲. دروغگوتر.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اکذب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] 'akzab ۱. دروغتر.۲. دروغگوتر.
-
اکذب
فرهنگ فارسی معین
(اَ ذَ) [ ع . ] (ص تف .) کاذب تر، دروغگوتر.
-
اکذب
لغتنامه دهخدا
اکذب . [ اَ ذَ ] (ع ن تف ) دروغگوتر. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). دروغگوتر: - امثال : اکذب من اخیذالدیلم . اکذب من الاخیذالصبحان . اکذب من اسیرالسند . اکذب من جحینه . اکذب من السالیه اکذب من سجاح . اکذب من شیخ الغریب . اکذب من صبی . ا...
-
جستوجو در متن
-
اخبن
لغتنامه دهخدا
اخبن . [ اَ ب َ ] (ع ن تف ) اکذب .
-
امین
لغتنامه دهخدا
امین . [ اَ ی َ ] (ع ن تف ) دروغتر. اکذب : احسن الشعر امینه و اعذبه اکذبه . (یادداشت مؤلف ).
-
صباغ
لغتنامه دهخدا
صباغ . [ ص َب ْ با ] (ع ص ) صیغه ٔمبالغت از صبغ. رنگرز. رنگ ساز. || دروغ گوی که سخن را رنگ میدهد و دگرگون می سازد و فی الحدیث :اکذب الناس الصباغون قیل یحتملهما. (منتهی الارب ).
-
اخیذ
لغتنامه دهخدا
اخیذ. [ اَ ] (ع ص ) اسیر. (تفلیسی ) (ابن خلکان ). اسیرکرده . به اسیری گرفته . (آنندراج ). بندی . گرفتار. دستگیرکرده . بَردَه .- امثال : اکذب من اخیذالدیلم .|| پیر مسافر (؟). (آنندراج ). مؤنث : اخیذه . ج ، اُخذاء. (مهذب الاسماء).
-
یهیر
لغتنامه دهخدا
یهیر. [ ی َهَْ ی َرر ] (ع ص ) سنگ سخت . || (اِ) سنگی است شبیه کف دست . || سراب . و منه المثل : اکذب من الیهیر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). و رجوع به سراب شود. || حنظل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). || شلم . || پاره ٔ بزر...
-
دب
لغتنامه دهخدا
دب . [ دَب ب ] (ع مص ) نرم رفتن . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). آهسته و به تنهائی راندن . (زوزنی ).آهسته خرامیدن . و قولهم : هو اکذب من دب و درج ؛ یعنی کاذب ترین زندگان و مردگان است . (منتهی الارب ). || سرایت کردن شراب و بیماری در بدن . (منتهی الارب...
-
دروج
لغتنامه دهخدا
دروج . [ دُ ] (ع مص ) رفتن . (از منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). مشی .(از اقرب الموارد). || به آخر رسیدن قوم .(از منتهی الارب ). درگذشتن و منقرض شدن قوم . (از اقرب الموارد). || در مثل است : أکذب من دَب ّو دَرَج ؛ یعنی دروغگوترین زندگان و مردگان ...
-
احسن
لغتنامه دهخدا
احسن . [ اَ س َ ] (ع ن تف ) نیکوتر. بهتر. اعلی . احمد. اولی . اصلح . ج ، اَحاسِن : تبارک اﷲ احسن الخالقین . (قرآن 14/23).در شعر مپیچ و در فن اوچون اکذب اوست احسن او. نظامی .از برای وی احمد انواع منایا و احسن اقسام روایا (؟) مقدّر ساخت . (ترجمه ٔ تاری...
-
سجاح
لغتنامه دهخدا
سجاح . [ س َ ] (اِخ ) بنت الحارث بن سوید تمیمیة متنبیة. نام زنی متنبیة که در کذب بدان مثل زنند و گفته اند: اکذب من سجاح . (منتهی الارب ). نام زنی از بنی تمیم ، او دعوی نبوت و نزول وحی کرد. جمعی انبوه از او متابعت کردند، شاعری در حق او و مسیلمه ٔ کذاب...
-
فن
لغتنامه دهخدا
فن . [ ف َن ن ] (ع اِ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || گونه . ج ، افنان ، فنون . (منتهی الارب ). نوع از چیزی ، و توسعاً به معنی صناعة و علم و قسم سخن به کار رود. (از اقرب الموارد). || سرود و آواز طرب انگیز. (منتهی الارب ). نغمه . راه . || فریب ....
-
ابوهریرة
لغتنامه دهخدا
ابوهریرة. [ اَ هَُرَ رَ ] (اِخ ) عبدالرحمن بن صخر ازدی یا الدوسی . از عشیره ٔ سلیم بن فهم . صحابی است . و او به سال غزوه ٔ خیبر مسلمانی پذیرفت و در آن غزوه حضور یافت . نام او بجاهلیت عبدقیس یا عبدشمس یا عبد غنم یا عبداﷲبن عامربن عبدشمس یا عبد نهم بن ...