کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اکباد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اکباد
/'akbād/
معنی
= کبِد
فرهنگ فارسی عمید
برابر فارسی
جگرها
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اکباد
فرهنگ واژههای سره
جگرها
-
اکباد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ کبد] (زیستشناسی) [قدیمی] 'akbād = کبِد
-
اکباد
لغتنامه دهخدا
اکباد. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ کَبِد و کِبْد: و فلان یضرب الیه اکبادالابل ؛ ای یرحل الیه فی طلب العلم و غیره . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ِ کَبِد. (دهار) (از اقرب الموارد): اولادنا اکبادنا؛ فرزندان ما جگرگوشگان ما هستند. (امثال و حکم دهخدا ج 1) : ...
-
واژههای مشابه
-
اذرع اکباد
لغتنامه دهخدا
اذرع اکباد. [ اَ رُ ع ُ اَ ] (اِخ ) موضعی در قول تمیم بن مُقبل :أمْسَت بأذرُع اکباد فحم ّ لهارکب ٌ بلینةَ أو رکب ٌ بساوینا.(معجم البلدان ).
-
جستوجو در متن
-
کبد
لغتنامه دهخدا
کبد. [ ک َ / ک ِ ] (ع اِ) جگر و گاه مذکر آید. ج ، اکباد و کُبود. (منتهی الارب ). || امعائی که برای جدا کردن صفرا درست شده ، مؤنث است و فراء گفته مذکر و مؤنث در آن یکسان است . ج ، اکباد، کبود. و جمع اخیر کم آمده است . (از اقرب الموارد).
-
نقوب
لغتنامه دهخدا
نقوب . [ ن ُ ] (ع اِ) ج ِ نَقْب . رجوع به نَقْب شود : در اکباد موالیان نقوب احزان و اشجان همی برگشاد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 452).
-
ذوابل
لغتنامه دهخدا
ذوابل . [ ذَ ب ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ذابل : ذوابل صعاد از مناهل اکباد سیراب می گردند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ، ص 227).
-
جرجاوی
لغتنامه دهخدا
جرجاوی . [ ] (اِخ ) محمدبن حسن مصری . وی قاضی بود و او راست : الاسنة الفعالة فی اکباد من انکر علی الاستاذ. این کتاب شرحی است بر اشعار شیخ احمدبن شرقاوی . (از معجم المطبوعات ).
-
حراب
لغتنامه دهخدا
حراب . [ ح ِ ] (ع اِ) ج ِ حربة. (منتهی الارب ) : راهی بریده ام که درختان او ز خارهمچون مبارزانی بودند باحراب . مسعودسعد.ارباب آن حراب و ضراب راه گریز و پرهیز گرفتند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی نسخه ٔ خطی ص 355). زوابل صعاد از مناهل اکباد سیراب میکردند و به...
-
مناهل
لغتنامه دهخدا
مناهل . [ م َ هَِ ] (ع اِ) ج ِ مَنهَل . (دهار) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جمع منهل که به معنی چشمه باشد. (غیاث ) (آنندراج ). آبشخورها. سرچشمه ها: اگر چه آن چشمه ٔ مکارم را مناهل آنجاست ... (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 346). در رزادیق و رساتیق می گ...
-
دالت
لغتنامه دهخدا
دالت . [ دال ل َ ] (ع اِمص ) گستاخی . (دهار). اسم است ادلال را ای ، ما تدل به علی حمیمک . قال فی الغریبین هو شبه جراءة علیه . (منتهی الارب ) : دالت صحبت ... بدان پیوسته است . (کلیله و دمنه ). اگر آلت اینست بدالت او هیچ معاملت گذارده نشود. (سندبادنامه...
-
احزان
لغتنامه دهخدا
احزان . [ اَ ] (ع اِ)ج ِ حُزن . غمان . هموم . اندهان . اندوهها : بحدیثی که شبی کرد همی پیش ملک عالمی را برهانید ز بند احزان . فرخی .بر جهان چند گونه نیرنگ است بر ملک چند نوع احزانست . مسعودسعد.یعقوب دلم ندیم احزان یوسف صفتم مقیم زندان . خاقانی .الودا...
-
کبد
لغتنامه دهخدا
کبد. [ ک َ ب ِ ] (ع اِ) جگر. ج ، اَکباد و کُبود. (منتهی الارب ). رجوع به جگر شود.- ام ّ وجعالکبد ؛ گیاه باریکی است که میش آن را دوست دارد، گلش خاکی رنگ و در غلاف مدوری است ، برگهایش بسیار ریز و خاکی رنگ می باشد. (از اقرب الموارد). افنیقطس است و مؤلف...