کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اکاحة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اکاحة
لغتنامه دهخدا
اکاحة. [ اِ ح َ ] (ع مص ) چیره گردیدن در کارزار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || دادن عطا. دهش ، گویند: ما اکاحه ؛ ای ما اعطاء. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دادن . (آنندراج ).
-
اکاحة
لغتنامه دهخدا
اکاحة. [ اِ ح َ ] (ع مص ) هلاک کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کارگر شدن شمشیر. گویند: ما اکاح فیه السیف ؛ شمشیر در آن کارگر نشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
اکاحه
فرهنگ واژههای سره
چیره گری، دادن، زبردست
-
جستوجو در متن
-
کارگر شدن
لغتنامه دهخدا
کارگر شدن . [ گ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کارگر آمدن . اثر کردن . رجوع به اثر کردن شود. تأثیر کردن . مؤثر گردیدن . رجوع به کارگر آمدن شود: اِکاحه ، کارگر شدن شمشیر. (منتهی الارب ) : کنون کارگر شد که بیکار گشت پدر پیش چشم پسر خوار گشت . فردوسی .چو ژوبین...
-
دادن
لغتنامه دهخدا
دادن . [ دَ ] (مص ) اسم مصدر آن دهش است . اعطاء. (ترجمان القرآن ). ایتاء. (ترجمان القرآن ). مقابل ِ گرفتن . در اختیار کسی گذاردن بدون برگرداندن . تسلیم کسی کردن چیزی را. ارزانی داشتن چیزی بکسی . منح . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). اکاحة. مقاوا...