کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اودع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اودع
معنی
سپردن , تسليم کردن , امانت گذاردن , ارسال کردن
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اودع
لغتنامه دهخدا
اودع . [اَ دَ ] (ع اِ) کلاکموش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). موش صحرایی . || (ص ) حمام اودع ؛ کبوتری که بر چینه دان وی سپیدی باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
اودع
دیکشنری عربی به فارسی
سپردن , تسليم کردن , امانت گذاردن , ارسال کردن
-
واژههای همآوا
-
اودا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: اَودّاء، جمعِ وَدید] [قدیمی] 'aveddā = ودید
-
اودا
لغتنامه دهخدا
اودا. [ اَ ] (یونانی اِ) کوه . جبل . (برهان ).
-
جستوجو در متن
-
ارسال کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اودع
-
امانت گذاردن
دیکشنری فارسی به عربی
اودع , جائزة
-
تسلیم کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اترک , استسلم , اودع , منتجع ، أخْضاعٌ
-
سپردن
دیکشنری فارسی به عربی
ائتمن , ارتکب , استسلام , اودع , اوفد , ايداع , جائزة
-
کلاکموش
لغتنامه دهخدا
کلاکموش . [ ک َ ] (اِ مرکب ) موش صحرایی و دشتی باشد، چه کلاک دشت و صحرا را گویند. (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). عضل . یربوع . رکن . رکین . ودع . اودع . جرد. صداد. قرنب . قداد. (منتهی الارب ).
-
ادماج
لغتنامه دهخدا
ادماج . [ اِ ] (ع مص ) محکم گردانیدن . || محکم خلق کردن . محکم خلق گردانیدن . (زوزنی ). || پیچیدن در جامه . درپیچیدن چیزی بجامه . || دربردن . (آنندراج ). || در پرده داشتن . (آنندراج ). || باریک میان شدن . || نام صنعت شعری که در کلام سوق مدعا متضمن مد...
-
حرقة
لغتنامه دهخدا
حرقة. [ ح ُ رَ ق َ ] (اِخ ) نام دختر نعمان بن المنذر که پیش از اسلام از جانب ایران امیر عرب بود و آنگاه که بعهد برادر او منذربن نعمان امارت آنان منقرض شد، و آنگاه که خالدبن ولید عراق را مسخر کرد این دختر رهبانیت گزید. او فصیحه و شاعره بود و با بعض صح...
-
طاهر
لغتنامه دهخدا
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن صالح بن احمد جزایری دمشقی . متولد به سال 1268 و متوفی به سال 1338 هَ . ق . مؤلف (تلخیص ادب الکاتب ) تألیف ابن قتیبة. کتاب او در مطبعه ٔ سلفیه در 206 صفحه طبع شده است . و او راست کتاب «اتمام الانس فی عروض الفرس » که در دمشق ...
-
ابیوردی
لغتنامه دهخدا
ابیوردی . [ اَ وَ ] (اِخ ) محمدبن احمد الأبیوردی الکوفنی و کوفن یکی از قراء ابیورد است و یاقوت گوید: ابوالمظفر محمدبن ابی العباس احمدبن محمد ابی العباس احمدبن اسحاق بن ابی العباس محمد الامام بن اسحاق بن الحسن ابی الفتیان بن ابی مرفوعه منصوربن معاویة...