کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اوحد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اوحد
/'o[w]had/
معنی
یگانه؛ تنها.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اوحد
فرهنگ نامها
(تلفظ: o(w)had) (عربی) (در قدیم) یگانه ، بی همتا.
-
اوحد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: اَوحد] [قدیمی] 'o[w]had یگانه؛ تنها.
-
اوحد
فرهنگ فارسی معین
(اُ یا اَ حَ) [ ع . ] (ص تف .)یگانه ، تنها، بی همتا.
-
اوحد
لغتنامه دهخدا
اوحد. [ اَ ح َ ] (اِخ ) ابومحمد. رجوع به ابومحمد الاوحد شود.
-
اوحد
لغتنامه دهخدا
اوحد. [ اَ ح َ ] (ع ص ) لست فیه باوحد؛ یعنی در آن خاص نیستم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || یگانه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). هو اوحد اهل زمانه . ج ، اُحْدان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) : ایا بعقل و کفایت زعاقلا...
-
واژههای مشابه
-
اوحد سبزواری
لغتنامه دهخدا
اوحد سبزواری . [ اَ ح َ دِ س َ زَ ](اِخ ) یکی از مشاهیر شعرا و منجمان ایران است . در تاریخ 868 هَ . ق . در 81 سالگی درگذشته و دیوانی مشتمل بر قصاید و غزلیات دارد. (از قاموس الاعلام ترکی ).
-
واژههای همآوا
-
اوهد
لغتنامه دهخدا
اوهد. [ اَ هََ ] (ع اِ) روز دوشنبه .ج ، اواهد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
اوهد
لغتنامه دهخدا
اوهد. [اَ هَُ ] (ع اِ) ج ِ وهد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). زمین پست و هموار. (آنندراج ). رجوع به وهد شود.
-
جستوجو در متن
-
احدان
لغتنامه دهخدا
احدان . [ اُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَحَد و واحد و اَوحَد.
-
کامجو
لغتنامه دهخدا
کامجو. (نف مرکب ) جوینده ٔ تمتع و عیش و عشرت . (ناظم الاطباء). رجوع به کامجوی شود : وصل زن هرچند باشد پیش مرد کامجوروح راحت را کفیل و نقد عشرت را ضمان .اوحد سبزواری .
-
نجم الدین ایوب
لغتنامه دهخدا
نجم الدین ایوب . [ ن َ مُدْ دی اَی ْ یو ] (اِخ ) معروف به اوحد. نخستین ِ ایوبیان الجزیره است . وی تا سال 607 هَ .ق . حکومت کرد. (از طبقات سلاطین اسلام ص 68).
-
اردشیر
لغتنامه دهخدا
اردشیر. [اَ دَ / دِ ] (اِخ ) ابن دیلمسپار (دیلمسپاه ) نجمی . از این شاعر در مقدمه ٔ بعض نسخ لغت نامه ٔ اسدی نامی برده شده است و اسدی گوید: فرزندم حکیم جلیل اوحد اردشیربن دیلمسپار النجمی الشاعر... از من ... لغت نامه ای خواست الخ . و در لغت نامه نیز بی...