کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انگبین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
انگبین کندره
لغتنامه دهخدا
انگبین کندره . [ اَ گ َ / گ ُ ؟ ] (اِ مرکب ) کندوی عسل . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به انگبین چنبره شود.
-
انگبین چنبره
لغتنامه دهخدا
انگبین چنبره . [ اَ گ َ / گ ُ چَم ْ ب َ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) شان . شانه . شان عسل . (یادداشت مؤلف ) : هم از خوردنیها و هرگونه سازکه ما را بباید بروز دراز...ز خرما هزار و ز شکر هزاربود ساخته راست کرده شمارده ودوهزار انگبین چنبره بدژها کشند اینهمه یکس...
-
انگبین چین
لغتنامه دهخدا
انگبین چین . [ اَ گ َ / گ ُ ] (نف مرکب ) عسال . (یادداشت مؤلف ). عسل چین : فتخاء؛ چیزی است همچو کالبد خشت که بر آن انگبین چین نشیند. (منتهی الارب ).
-
انگبین خانه
لغتنامه دهخدا
انگبین خانه . [ اَ گ َ / گ ُ ن َ / ن ِ] (اِ مرکب ) کندوی عسل . (ناظم الاطباء) : در آن انگبین خانه بینی چو نحل بجوش آمده ذوفنونان فحل . نظامی .دو باشد مگس انگبین خانه رافریبنده چون شمع پروانه را.نظامی .
-
انگبین کاو
لغتنامه دهخدا
انگبین کاو. [ اَ گ َ / گ ُ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) محبض . چوبی که عسل به وی بیرون کنند. (یادداشت مؤلف ).
-
خشک انگبین
لغتنامه دهخدا
خشک انگبین . [ خ ُ اَ گ َ ] (اِ مرکب ) شهد و عسلی که در خانه ٔ کبت خشک شده باشد. (ناظم الاطباء). شهد و عسلی را گویند که در خانه ٔ زنبور خشک شده باشد و آن را عسل خشک خوانند طبیعت آن گرم تر از عسل متعارف است . (برهان قاطع) (آنندراج ) (از شرفنامه ٔ منیر...
-
خار انگبین
لغتنامه دهخدا
خار انگبین . [ رِ اَ گ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) از خار شتری حاصل شود و در ولایت خواف بسیار است . (نزهةالقلوب خطی ).
-
خشک انگبین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹خشکنگبین، خشکنجبین› xošk[']angabin ۱. نوعی صمغ شیرین.۲. عسلی که در کندو خشک شده باشد.
-
مگس انگبین
دیکشنری فارسی به عربی
نحلة
-
شیر و انگبین
فرهنگ گنجواژه
خوردنیهای خوشمزه.
-
جستوجو در متن
-
عسل
فرهنگ واژههای سره
انگبین
-
ذوب
لغتنامه دهخدا
ذوب . [ ذَ ] (ع اِ) عسل . انگبین . انگبین خالص . (مهذب الاسماء). شهد یا آنچه در خانه ٔ منج انگبین باشد یا خلاصه ٔ موم .
-
عسل
واژگان مترادف و متضاد
انگبین، شهد
-
مشاش
واژگان مترادف و متضاد
انگبین، عسل
-
خشکنگبین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹خشکنجبین› xoškangabin = خشکانگبین