کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انگار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
انگار
/'engār/
معنی
۱. = انگاشتن
۲. انگارنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): سهلانگار.
۳. (قید، شبه جمله) [عامیانه] گویی؛ به نظر میرسد.
۴. (فعل) بپندار؛ تصور کن.
〈 انگار کردن: (مصدر متعدی) پندار کردن؛ فرض کردن؛ گمان کردن؛ خیال کردن
〈 انگارنهانگار: [عامیانه] هنگامی گفته میشود که شخصی خود را ناآگاه جلوه میدهد و اتفاقی را نادیده میگیرد.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. پنداشت، پندار، تخیل، تصور، خیال، فرض، فکر
۲. پنداری، گویا، گویی
فعل
بن گذشته: انگاشت
بن حال: انگار
دیکشنری
idea, imagination, like , presumption, supposition
-
جستوجوی دقیق
-
انگار
واژگان مترادف و متضاد
۱. پنداشت، پندار، تخیل، تصور، خیال، فرض، فکر ۲. پنداری، گویا، گویی
-
انگار
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ انگاشتن و انگاردن و انگاریدن) [پهلوی: hangār] 'engār ۱. = انگاشتن۲. انگارنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): سهلانگار.۳. (قید، شبه جمله) [عامیانه] گویی؛ به نظر میرسد.۴. (فعل) بپندار؛ تصور کن.〈 انگار کردن: (مصدر متعدی) پندار کردن؛ فرض ک...
-
انگار
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) 1 - (اِ.) گمان ، پندار. 2 - طرح ناتمام . 3 - (ق .) گویی ، پنداری . ؛~ نه ~ تکیه کلامی دال بر بیهودگی کاری یا نفی مطلق تاثیر چیزی .
-
انگار
لغتنامه دهخدا
انگار. [ اَ / اِ ] (اِمص ، اِ) (ماده ٔ مضارع انگاشتن ، انگاردن ) تصور. پندار. (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گمان . (ناظم الاطباء). || انگاره . کار ناتمام . (برهان قاطع) (آنندراج ). طرح . (فرهنگ فارسی معین ).هر چیز ناتمام و مصور. (ناظم الاطب...
-
واژههای مشابه
-
سهل انگار
فرهنگ فارسی معین
(سَ اِ) [ ع - فا. ] (ص فا.) آن که همه چیز را آسان انگارد.
-
سهل انگار
لغتنامه دهخدا
سهل انگار. [ س َ اِ ] (نف مرکب ) آنکه کارها را آسان شمرد و بی اعتنایی کند. (ناظم الاطباء).
-
انگار کردن
لغتنامه دهخدا
انگار کردن . [ اَ / اِ ک َ دَ ] (مص مرکب )فرض کردن . تقدیر کردن . شمردن . تصور کردن . پنداشتن . گرفتن . تقدیر کردن . انگاشتن . گمان کردن : انگار می کنم که ورنجستم . انگار کن اینجا خانه ٔ ماست ، اینجا هم مسجد. (از یادداشتهای مؤلف ). و رجوع به انگار ش...
-
سهل انگار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] sahl[']engār کسی که هر کار یا پیشامدی را آسان انگارد؛ آنکه کاری را آسان شمارد و در آن دقت نکند؛ لاقید.
-
سهل انگار
دیکشنری فارسی به عربی
لامبالي , متساهل
-
انگار ،انگاری
لهجه و گویش تهرانی
مثل اینکه
-
انگار کردن
لهجه و گویش تهرانی
دل بریدن
-
انگاری،اِنگار
لهجه و گویش تهرانی
گویی
-
victim feminism
فمینیسم قربانیانگار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مطالعات زنان] نوعی فمینیسم که معتقد است قربانی شدن زنان از حیث اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و فرهنگی نتیجۀ ساختار جامعۀ مردسالار است
-
انگار (/ مثل این که) پدرش را کشتهام که سرم داد میکشد.
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: engâr buwâš-em bekošta ke sarem dâd aǰene. طاری: mesingo peyeš-em bekošta go dâd sarem ažna. طامه ای: engâr bâbâ-me bokošte ke sar-e mon dâ-ɂe keše. طرقی: engâr peyeš-om bekošta ke sarom dâd adâra (/dâd akiša). کشه ای: fekr akera peyš-em bek...