کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انوق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
انوق
معنی
(اَ نُ) [ ع . ] (اِ.) عقاب .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
انوق
فرهنگ فارسی معین
(اَ نُ) [ ع . ] (اِ.) عقاب .
-
انوق
لغتنامه دهخدا
انوق . [ اَ ] (ع اِ) عقاب . || مرغ مردارخوار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رَخمَه . ذات اسمین . (المزهر ص 339).- امثال :اعز من بیض الانوق ؛ کمیاب تر از تخم مرغ مردارخوار و این مثل را در چیز محال گویند. (ناظم الاطباء). گویند انوق را ده خصلت است حف...
-
انوق
لغتنامه دهخدا
انوق . [ اَ وُ ] (ع اِ) ج ِ ناقة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به ناقة شود.
-
واژههای همآوا
-
عنوق
لغتنامه دهخدا
عنوق . [ ع ُ ] (ع اِ) ج ِ عَناق . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به عناق شود.- امثال :العنوق بعد العنوق ؛ مثلی است که در تنگ حالی بعدِ فراخ حالی آرند. رجوع به عناق شود.
-
جستوجو در متن
-
ذات اسمین
لغتنامه دهخدا
ذات اسمین . [ ت ُ اِ م َ ] (ع اِ مرکب ) انوق . رخمة. و آن یکی از جوارح طیور است : و ذات اسمین و الالوان شتی تحمّق و هی کیّسةالحویل .(المرصع) (المزهر ص 339).
-
مردارخوار
لغتنامه دهخدا
مردارخوار. [ م ُ خوا / خا ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) رخمه . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). عقاب . (زمخشری ). ام جوان . (منتهی الارب ). کرکس و زاغ و مانند آن . (آنندراج ). انوق . جیفه خور. لش خور. (یادداشت مرحوم دهخدا). مرغی که مردار می خورد. کرکس . نسر. (ناظم الا...
-
موشگیر
لغتنامه دهخدا
موشگیر. (نف مرکب ) که موش را بگیرد. آن که موش را بگیرد. انسان یا حیوانی که موش را بگیرد. (از یادداشت مؤلف ). || (اِ مرکب ) تله . تله که موش را بگیرد. (یادداشت مؤلف ). || زغن و غلیواج . (ناظم الاطباء). موشخوار. گوشت ربا. جنگلاهی . خاد. (یادداشت مؤل...
-
استخوان خوار
لغتنامه دهخدا
استخوان خوار. [ اُ ت ُ خوا / خا خوا / خا ] (اِ مرکب ) هما. همای . استخوان رُبا. (آنندراج ). استخوان رند. (زمخشری ). استخوان رنگ . (آنندراج ). رَخمه . انوق (استخوان خوار نر). مؤلف قاموس کتاب مقدس گوید: استخوان خوار که در عبرانی پرز گویند مرغی است که ...
-
رخمة
لغتنامه دهخدا
رخمة. [ رَ خ َ م َ ] (ع اِمص ) دوستی و مهربانی و محبت و نرمی . (ناظم الاطباء). || (اِ) واحد رَخَم . کرکس . (ناظم الاطباء). مرغی است مانند کرکس و آن را اَنوق هم گویند. (آنندراج ). موش گیر. (بحر الجواهر). استخوان خوار. استخوان رند. (از کشاف زمخشری ). ک...
-
ناقة
لغتنامه دهخدا
ناقة. [ ق َ ] (ع اِ) شتر ماده . (منتهی الارب ). الانثی من الابل . (المنجد) (اقرب الموارد).ماده شتر. (ناظم الاطباء). اشتر ماده . (مهذب الاسماء) (دهار). اروانه . مایه . مادینه شتر. ج ، ناق ، نوق ، أنوق ، انؤق ، اونق ، اینق ، نیاق ، ناقات ، انواق . جج...
-
عقاب
لغتنامه دهخدا
عقاب . [ ع ُ ] (ع اِ) مرغی است و عقاب تیزچنگال . (منتهی الارب ). مرغ شکاری سیاه . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). پرنده ای است از جوارح و چنگال داران که عرب آن را کاسر نامد. و گویند عقاب «سیّد» پرندگان است و نسر «عریف » آنها. عقاب را «خداریة» نیز نامن...